معنی کلمه مزید در لغت نامه دهخدا
دولت و حشمت و اقبال تراست
بکمالی که بر آن نیست مزید.سوزنی.به طول اختبار و اعتبار به مزید قربت و رتبت مخصوص گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ).
جمالش را که بزم آرای عید است
هنر اصلی و زیبائی مزید است.نظامی.چون خلیفه دید و احوالش شنید
آن سبو را پر ز زر کردو مزید.مولوی ( مثنوی ص 58 ).در لب و گفتش خدا شکر تو دید
فضل کرد ولطف فرمود و مزید.مولوی.گرم زان مانده ست با او کو ندید
کاله های خویش را ریح و مزید.مولوی....که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. ( گلستان ). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... و تفرج بلد... و مزید مال و مکنت. ( گلستان ).
هل من مزید گوید هر دم جحیم از آنک
خواهد ز جسم دشمن او هر زمان مزید.قاآنی ( دیوان چ معرفت ص 393 ).- دعا برمزید دولت کسی کردن ؛ دعا بر مزید عمر کسی کردن. افزونی عمر کسی را خواستن.
- مزیداً علی ماسبق ؛ بیش از پیش. افزون بر آنچه بود.
- مزید انتفاع ؛ افزونی سود. اضافه شدن نفع : قبل از ایام محاصره اصفهان ، محمدعلی بیک معیرالممالک به جهت توفیر سر کار دیوان اعلی ، و مزید انتفاع سر کار خاصه به خدمت شاه سابق عرض و یک دانگ از وزن عباسی را کم نمود. ( تذکرة الملوک چ 2 دبیرسیاقی ص 23 ).
- مزید بر علت ؛ افزون بر سبب. کنایه از گرفتاریی که علاوه بر گرفتاری قبل عارض شود.
- مزید مقدم ؛ حرفی که در ابتدای کلمه ای درآرند. پیشاوند. پیشوند. پیش آوند جزء پیوندی که پیش از کلمه واقع شود. مانند «نا» و «بی » در «ناپاک » و «بی پول » همچنین مزید مقدم هائی که در اول افعال پیشوندی در می آیند مانند «بر، باز، فرو، فرود، فراز، در، اندر».که با فعل ساده «آمدن » فعل های پیشوندی ذیل را میسازند «برآمدن ، بازآمدن ، فروآمدن ، فرودآمدن ، فراز آمدن ، در آمدن ، اندر آمدن ». بدیهی است که معنی افعال پیشوندی از معنی فعل ساده آنها جداست. رجوع به «نا» و «بی » و «بر» و «باز» و «فرو» و «فرود» و «در» و «اندر» و «فراز» شود.