( طنطنة ) طنطنة. [ طَ طَ ن َ ] ( ع مص ) به آواز آوردن تشت و جز آن.( منتهی الارب ). || ( اِ ) بانگ رود و بربط. ( مهذب الاسماء ). بانگ رود. ( دهار ). حکایت آواز طنبور و مانند آن. ( منتخب اللغات ) ( منتهی الارب ). آواز رباب و بربط و رود و امثال آنها را گویند. ( برهان ). آوازطنبوره و رود و بربط... و بمعنی آواز نقاره و کوس نیز مستعمل شده زیرا که از هر دو نقاره یکی زیر باشد و دیگر بم ، پس آواز زیر را طنطنه نامند و آواز بم رادمدمه. ( غیاث ) ( آنندراج ). || آوازه. ( منتهی الارب ). کرّ و فرّ. ( غیاث ) ( آنندراج ) : گرگ بیچاره اگرچه گرسنه ست متهم باشد که او در طنطنه ست.مولوی.طنطنه ادراک و بینائی نداشت دمدمه روبه بر او سکته گماشت.مولوی.آنجا که عشق طنطنه الرحیل زد خود را سیاه مست بدریای نیل زد.ملا قاسم مشهدی.
معنی کلمه طنطنه در فرهنگ معین
(طَ طَ نِ ) [ ع . طنطنة ] ۱ - (مص م . ) به صدا درآوردنِ طشت ، زنگ و مانند آن . ۲ - (اِ. ) صدای رود، طنبور و مانند آن . ۳ - آوازه ، کّر و فر.
معنی کلمه طنطنه در فرهنگ عمید
۱. آوازه. ۲. (اسم مصدر ) جلال وشکوه، کرّوفرّ: گرگ بیچاره اگرچه گرسنه ست / متهم باشد که او در طنطنه ست (مولوی: ۲۹۳ ). ۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] صدا کردن پشه، تشت، زنگ، و مانند آن. ۴. [قدیمی] صدای تار و تنبور. ۵. [قدیمی] بانگ رود، بربط، و مانند آن.
معنی کلمه طنطنه در فرهنگ فارسی
صداکردن پشه وتشت وزنگ ومانند آن ، آوازه، کروفر، صدای تاروتنبور، بانگ رودوبربط وامثال آن ۱ - ( مصدر ) باواز آوردن طشت و جز آن . ۲ - ( اسم ) بانگ رود بربط . ۳ - آوازه کرو فرر شوکت و جاه . باواز آوردن تشت و جز آن بانگ رود و بربط .
جملاتی از کاربرد کلمه طنطنه
شعشعه ی جمال او مظهر نور احمدی طنطنه ی جلال او یاد، ز حیدر آورد
صفات ایزد با ذات او بتوام زاد ندیده طنطنه امهات را آبا
ثم قال تعالی وَ اسْمَعُوا فرمان داد آن گه گفت بنیوشید و بجان و دل قبول کنید و بچشم تعظیم و صفای دل در آن نگرید، تا حقیقت سماع و طعم وجود بجان شما برسد، آن کافران و بیگانگان دیدهای شوخ وا کرده بودند، و دلها تاریک، لا جرم طنطنه حروف بسمع ایشان میرسید اما حقیقت سماع و لذت وجود هرگز بجان ایشان نرسید. میگوید عزّ جلاله أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ جای دیگر گفت وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ در ذوق حقیقت شنیدن دیگرست و سماع دیگر، بو جهل میشنید اما سماع ابو بکر را افتاد. بو جهل و امثال وی را گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً بو بکر و اتباع وی را گفت وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ.... الآیة...
در ملک عجم دمدمه رستم سامی در طی عرب طنطنه حاتم طایی
طنطنهافکن چو به طی رونهیم مرده حی گور به گور افکنیم
دولت این خاندان تا به ابد باقی است طنطنه جم شکست کوکبه کیقباد
در طنطنهٔ مدح سراییت همیشه گوش فلک از خامهٔ من باد پر آوا
نیستی گیر و بمان طنطنه و هستی را اولیا وار که تا دولت ایشان بینی
میان تهی چو دهل لیک در مصاف سخن از او به طنطنه و بانگ بد دلان آوار