شلتاق

معنی کلمه شلتاق در لغت نامه دهخدا

شلتاق. [ ش ِ / ش َ ] ( ترکی ، اِ ) منازعه با کسی در باب دلایل دروغ. ( ناظم الاطباء ). جنگ و خرخشه. ( غیاث ) :
در جفا ابروی شوخ تو به عالم طاق است
شیوه تو همه جور و ستم و شلتاق است.میرنجات ( از آنندراج ). || تهمت. || نزاع شرعی. || همهمه. غوغا. ( ناظم الاطباء ) :
از خطای عارضش هر روز حکمی میرسد
دوستی با ترکمانان مایه شلتاق شد.سنجر کاشی ( از آنندراج ). || اجحاف کردن. زور گفتن با چرب زبانی و حقه بازی. سر کسی را کلاه گذاشتن و در معامله چیزی را به او قالب کردن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). اجحاف. ( ناظم الاطباء ). جبر کردن بر کسی. ( آنندراج ). تعدی. تجاوز. ( فرهنگ فارسی معین ).زیاده روی. زیاده بردن سهم نه بوجه و این بیشتر در خوردنیها و چیزهای کم قیمت مستعمل است. زیاده بری. بردن بیش از حق خویش. اشتلم درربودن مال دیگران. زیاده از حق خود بمزاح و حیله های روشن بردن. ( یادداشت مؤلف ).
- شلتاقات ؛ ج ِ شلتاق : و تمام طوائف انسانی را از تکالیف دیوان معاف دانسته به اخراجات و شلتاقات کسی را نیازارند. ( حبیب السیر ).
- شلتاق کردن ؛ اجحاف کردن. زورگویی :
اگرز طرف به تنبان دلم نهد شاید
ز بس که ترک نگاهش به من کند شلتاق.ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).ز ناله ٔدل مظلوم بر تو میلرزم
که ترک چشم تو بسیار میکند شلتاق.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ). || ( ص ) شرور. غوغا. بهانه گیر. مردم آزار :
ندارم غیر نقد دل به کف چیزی خداحافظ
دچارم با دغلبازی حریف آزار شلتاقی.ارادت خان واضح ( از آنندراج ).

معنی کلمه شلتاق در فرهنگ معین

(شَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - مرافعه ، نزاع . ۲ - غوغا، همهمه . ۳ - تجاوز، تعدی .

معنی کلمه شلتاق در فرهنگ عمید

۱. نزاع، مرافعه.
۲. همهمه، غوغا.
۳. اجحاف، تعدی.

معنی کلمه شلتاق در فرهنگ فارسی

نزاع ومرافعه، همهمه وغوغا
۱ - نزاع مرافعه . ۲ - همهمه غوغا . ۳ - تعدی تجاوز .

معنی کلمه شلتاق در ویکی واژه

مرافعه، نزا
غوغا، همهمه.
تجاوز، تعدی.

جملاتی از کاربرد کلمه شلتاق

من و بی داد کشیدن تو و شلتاق و عقاب آری از بدوِ ازل حکم چنین افتاده ست
بود همان واقعه شلتاق من حال بود نوبت پلتاق من
کم به شلتاق و اخذ کوش که من باطل السحر اخذ و شلتاقم
آسیا ایمن‌ شده‌ست از کندوکوب وقت‌شلتاق‌است برگرد از اروپ
نیمه مست از خیمه بیرون آید و گوید که هی جان بده خواجو دلم گوید که شلتاقش نگر
روح ادب خستهٔ اخلاقشان دست سخن بسته شلتاقشان
عمری دگر بباید و شلتاق عالمی تا گنج غارتی چو تو باز آید از درم
دل میبری به غارت و شلتاق می کنی وز غمزه فتنه ها که در آفاق می کنی
هر دم از کریاس بیرون آید و غوغا کند جان کجا بیرون توانم برد از شلتاق او
ولی چون در غم عشقت گناه نیست مرا چراست با من مسکین مدام شلتاقش