معنی کلمه سفته در لغت نامه دهخدا
اینک رهی بمژگان راه تو پاک رفته
نزدیک تو نه مایه نه نیز هیچ سفته.جلاب هجویری.|| در قانون تجارت آمده است : سفته طلب سندی است که بموجب آن امضأکننده تعهد میکند در موعد معین و یا عندالمطالبه در وجه شخص حامل یا شخص معین و یا بحواله کرد آن شخص کارسازی نماید. سفته طلب علاوه برامضاء یا مهر باید دارای تاریخ و متضمن مراتب ذیل باشد:
1- مبلغی که باید تأدیه شود بتمام حروف.
2- گیرنده وجه.
3- تاریخ پرداخت. ( قانون تجارت ایران ماده 307 و 308 ).
|| کاغذ زر که به هندی هندوی گویند. || دست لاف و آن سودای اول اصناف و فروشندگان باشد. ( برهان ). || پیکان تیر و سنان نیزه. ( برهان ). نوعی از پیکان بغایت تیز که بسوهان سوده باشند. ( از غیاث ) ( رشیدی ) :
سفته بر سفت شیر و گور نشست
سفت و از هر دو سفت بیرون جست.نظامی. || ( ن مف ) هرچیز که سر آن را تیز کرده باشند. ( برهان ) :
بدو نوک سنان سفته شاه
سفته شد چشم اژدهای سیاه.نظامی ( هفت پیکر ص 75 ).|| ( ص ) چیزهای خوب و تازه و سخن تازه تا آنکه روی تازه را نیز سفته گویند. ( رشیدی ) . سخن تازه و نو. ( برهان ). || شخصی که موضعی و جایی از او گرفته باشند و جایگاه دیگر باو داده باشند. ( برهان ).
سفته. [ س ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) معرب آن سفتجة ( تفس ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).هرچیز سوراخ کرده همچو مروارید سفته و لعل سفته و مانند آن. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( رشیدی ) :
یکی سفته و دیگری نیم سفت
یکی آنکه آهن ندیده ست جفت.فردوسی.نخستین ز گوهر یکی سفته بود
یکی نیم سفته دگر نابسود.فردوسی.گفته سخن چو سفته گهر باشد
ناگفته همچو گوهر ناسفته.