معنی کلمه رب در لغت نامه دهخدا
گویدْت نرم نرم همی کاین چه جای تست
بر خویشتن مپوش و نگه دار راز رب.ناصرخسرو.انت فیهم بتو رب خوانده و ما کان اﷲ
کی عذاب از پی ماکان بخراسان یابم.خاقانی.از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب.مولوی.خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیب رب.مولوی.آواز به شش جهت درافتاد
از غفلت دیو و سطوت رب.ملک الشعراء بهار.و رجوع به رَب شود.
- یا رب ؛ کلمه ندا، یعنی ای پروردگار من. ( ناظم الاطباء ). حرف ندای عربی است با تشدید رب که درفارسی مخفف آید و بصورت صوت ندا و تعجب و تحسر بکاررود :
یا رب چو آفریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب.شهید بلخی.یا رب چرا نبرّد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبان را.منجیک.یا رب مرا به عشق شکیبا کن
یا عاشقی بمرد شکیبا ده.اورمزدی.یا رب تو گِلم سرشته ای من چه کنم
وآن خشم و غضب تو رشته ای من چه کنم.( منسوب به خیام ).یا رب تو کریمی و کریمی کرم است
عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است.( منسوب به خیام ).یا رب چه بود آن تیرگی وآن راه دور و نیمشب
از جان من یکبارگی برده غم جانان طرب.سنائی.اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا به خواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب.انوری.یا رب ز دست گردون چه سحرها برآمد
گرنه از آن قواره نیمی کنند کمتر.خاقانی.دزد نحل است جان عالم را
الامان یا رب از چنین دزدی.خاقانی.باد دعاهای خیر در پی او تا دعا
اول او یا رب است وآمین پایان او.خاقانی.یا رب ز حال آدم و رنج من آگهی
خود کن عتاب گندم و خود ده جزای نان.خاقانی.یا رب بوقت گل گنه بنده عفو کن