گردوی

معنی کلمه گردوی در لغت نامه دهخدا

گردوی. [گ َ ] ( اِخ ) نام برادر بهرام چوبین است :
چو گردوی و شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه رادمان.فردوسی.

جملاتی از کاربرد کلمه گردوی

روغن گردو از گردوی انگلیسی (همچنین گردوی فارسی) استخراج می‌شود.
نگهبان آن دست گردوی بود که مردی دلیر وجهانجوی بود
بیاورد گستهم وبندوی را جهاندیده و گرد گردوی را
بدو گفت گردوی کای شهریار نگه کن بران مرد ابلق سوار
در ابر زلف نهان بوده ماه عارض دوست کنون بگردوی آن ابر هیچ گردان نیست
بدو گفت گردوی که آری همان نبردست هرگز به نیکی گمان
کشاورزی روستا بیشتر یونجه‌کاری است که معمولاً به مصرف دام‌های همان روستا می‌رسد. درختان گردوی، زردآلو و آلبالو نیز در روستا وجود دارد.
برآشفت روزی به گردوی گفت که گستهم با گردیه گشت جفت
ببندوی و گردوی و گستهم گفت که ما با غم و رنج گشتیم جفت
مه گردوی بگردد و بر وی همی‌تند فرمان پذیر تا چه بود زو اشاره‌ها
جمع گشتند همه گردوی و دیدندش که چوگیسوی بتان گشته پریشان احوال
سایر چوب‌های مورد استفاده سکویا، افرا، درخت داگلاس، گردو، گردوی آمریکایی، بلوط سفید، قرمز و کاج سفید می‌باشد.
دگر گرد شاپور با اندیان چو بند وی و گردوی پشت کیان