معنی کلمه خاک انداز در لغت نامه دهخدا
بسکه دارد خس و خاشاک غبار حسرت
جام می را کند اصلاح دلم خاک انداز.سلیم ( از آنندراج ).|| پارچه ای را نیز گویند که بر دور شامیانه و سایبان دوزند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || ( نف مرکب ) ساحر و سحرکننده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || ( اِ مص مرکب ) خاک انداختن. هر گاه که چیز کسی گم شود از همه اشخاص مظنون در جایی خاک بیندازند تا دزد، چیز گم شده را در خاک پنهان کرده بیندازد تا دزد رسوا نشود.( از مصطلحات ) ( غیاث اللغات ). رجوع به خاک انداختن شود.