معنی کلمه خام در لغت نامه دهخدا
نشاید خام خوردن پیش آتش
چرا باشی بشطّ و نیل عطشان.ناصرخسرو.آتش دادت خدای تا نخوری خام
نز قبل سوختن بدو سر و دستار.ناصرخسرو.مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست
هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید.سنائی.خویش را چون خام تو دیدم ز شرم
با دل بریان شدم ای جان من.عطار.خوش گفت که سوخته به از خام.امیرخسرودهلوی.- خشت خام ؛ خشت ناپخته. ( ناظم الاطباء ). مقابل آجر. مقابل خشت پخته :
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند.؟- شیر خام ؛ شیر حرارت ندیده. لبن الحلیب.
- گوشت خام ؛ گوشت نپخته.
- نیم خام ؛ نیم پخته. نیم پز. نه غیرمطبوخ نه مطبوخ :
شد آن چرم ناپخته نیم خام
بدرد بخاید بحرصی تمام.نظامی. || نارس. نرسیده ( مقصود در دملهاست ) : و تا آماس خام باشد، غذا کشکاب و... باید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اگر ماده خام تر باشد ضماد از کرنب پخته و برگ بادیان پخته و کوفته سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اگر غلیظ و خام و مخاطی باشد ( نزله ) قولنج تولد کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || کار سربراه نشده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
بس در طلب تو دیگ سودا
پختیم و هنوزکار ما خام.سعدی ( ترجیعات ).- کار خام ؛ کار سر براه نشده. کار ناپخته :
بدو گفت کز چه ز بهرام نام
نبردی و بگذاشتی کار خام.فردوسی.هژبری که آورده بودی بدام
رها کردی از دست و شد کار خام.فردوسی.رعونت در دماغ از دام ترسم
طمع در دل ز کار خام ترسم.نظامی.ز کار خام کسی سودی نداردجامی. || بی اصل. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیهوده. یاوه. بی ربط :
ور آزاد بشنید گفتار اوی
همه خام دانست پیکار اوی.فردوسی.وزین هر چه گویم پژوهش کنید
اگر خام باشد نکوهش کنید.فردوسی.