معنی کلمه خال در لغت نامه دهخدا
به چابکی برباید کجا نیاز دارد
ز روی مرد مبارز بنوک پیکان خال.منجیک.روی سخن را ز بهر حجت علمی
پیش حکیمان نقطه نقطه خالم.ناصرخسرو.رویت آراسته بخال همه
زیر هر خال معنی دیگر.مسعودسعد.هر برگ بنفشه کز زمین می روید
خالی است که بر روی نگاری بوده است.خیام.دیده در کار لب و خالش کنم
پیشکش هم جان و هم مالش کنم.خاقانی.زنجیر صبرما را بگسست بند زلفی
بازار زهد ما را بشکست عشق خالی.خاقانی.تا از حجرات و آستانه
خال سیه و لبان کعبه.خاقانی.یا رب آن خال بر آن لب چه خوش است
بر هلالش نقط از شب چه خوش است.خاقانی.مزن چندین گره بر زلف و خالت
زکاتی ده قضا گردان مالت.نظامی.مه از خوبیش خود را خال خوانده
شب از خالش کتاب فال خوانده.نظامی.خال تو ولی ز روی تو فرد
روز تو بخال نیست درخورد.نظامی.از غم آن دانه خال سیاه
جمله تن خال شده روی ماه.نظامی.تازه شد این آب و نه درجوی تست
نغز شد این خال و نه بر روی تست.نظامی.لاجرم از نوائب حدثان