حیص
معنی کلمه حیص در فرهنگ معین
معنی کلمه حیص در فرهنگ عمید
۲. برگشتن.
معنی کلمه حیص در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) کنار افتادن بیکسو شدن . یا حیص بیص . گیر و دار سختی و تنگی جنگ و غوغا .
معنی کلمه حیص در دانشنامه اسلامی
عدول. کنار شدن. «حاص عنه حیصاً عدل و حاد» علی هذا این کلمه معنی و وزناً مثل حید است که گذشت. محیص اسم مکان به معنی فرارگاه و محل کنار شدن است و آن در قرآن پنج بار آمده است برابر است بر ما خواه ناله کنیم یا صبور باشیم ما را فرارگاهی از عذاب نیست.
معنی کلمه حیص در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه حیص
ارطغرل پسر سلیمانشاه (درگذشته ۱۲۸۰م) و پدر عثمان یکم بنیانگذار امپراتوری عثمانی بود. بعد از فتوحات و موفقیتهایی که ارطغرل رهبر ایل ترک قایی و پدر عثمان یکم در نبرد با صلیبیون و مغولها کسب میکند، سلطان سلجوقی علاءالدین کیقباد، به پاس تقدیر، وی را حاکم بر مناطق دومانیچ، سوگوت و اطراف آن میکند. ارطغرل همچنین فاتح قلعه قاراجا حیصار بیزانس است.وی در سوگوت درگذشت و در آنجا به خاک سپرده شد.
ارطغرل از نزدیکان سلطان علاء الدین کیقباد سلجوقی بود.پس از نبرد حساس ملازگرد ترکها به آناتولی وارد شدند و حکومت سلجوقیان روم که پایتختی قونیه تاسیس گردید. ارطغرل در نبردهای مهم یاور سلطان سلجوقی بود و حتی در دورهای یک پیمان صلح بین او و تیفور کلوچاحیصار منعقد شد.
تَرَی الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، ای: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، ای: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هی الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ای: لهم ما یتمنون و یشتهون فی الجنة، ذلِکَ ای اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم علی القلیل من العمل.
مبند بر شتر ای ساربان محامل جانان فلا محیص لک الیوم ان جرت عبراتی
زود استر را فروشید آن حریص یافت از غم وز زیان آن دم محیص
حال ایشان از نبی خوان ای حریص نقبوا فیها ببین هل من محیص
هَلْ مِنْ مَحِیصٍ ای لم یجدوا محیصا من امر اللَّه و لم یجدوا مفرّا من الموت، تقول حاص عن الامر و حاد ای بعد. و قرء فی الشّواذ فنقّبوا مکسورة القاف مشدودة علی الامر کقوله: فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا، و النقب الخرق و الدخول فی الشیء.
قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» ای ما منکم احد الّا وارد جهنّم، «عَلی رَبِّکَ» کان ورود کم النّار، «عَلی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا» حتم ذلک و قضی قضاء لا محیص عنه. در معنی ورود اهل علم مختلفند قومی گفتند دخولست، قومی گفتند اشرافست و مرور بیدخول یعنی که فرا سر آن رسند و بگذرند و در آنجا نشوند. و منشأ خلاف آنست که وعیدیه معتزله گویند: من دخل النّار من الموحّدین لا یخرج منها ابدا. گفتند موحّد که در آتش شود هرگز بیرون نیاید، و مرجیان گویند: لا یدخلها مؤمن. مؤمن خود در آتش نشود. و اهل سنّت گویند جایز است که مؤمنان در آتش شوند و ایشان را بمعصیت که کردهاند عقوبت کنند، آن گه از آتش بیرون آرند، و بقول اهل سنّت ورود، دخول است و حجّت ایشان از قران قوله تعالی: «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» و قال تعالی: «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها» خلاف نیست که فرعون و بتان و بت پرستان که اندر این آیات از ایشان خبر میدهد در دوزخ شوند نه آنجا بگذرند، که اگر بگذشتندی در بهشت شدندی که بعد از دنیا جز دوزخ و بهشت سرای دیگر نیست، و شک نیست که ایشان هرگز به بهشت نشوند و جز دوزخ جای ایشان نیست و معنی ورود جز دخول نیست.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ ابن محیصن فضلناه بضاد معجم خواند. میگوید: این نامه را یعنی قرآن افزونی دادیم در شرف، و افزونی شرف قرآن بر دیگر کتابهای منزل باختصار است و بتأخیر و بحفظ از تبدیل و تحریف. اما اختصار آنست که کتب دیگر با طول عظیم است، و قرآن جوامع الکلم است، و اما تأخیر آنست که قرآن بر همه کتب قاضی است بنسخ و احکام، و اما حفظ از تبدیل و تحریف آنست که گفت: وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ، و در کتب پیشین تبدیل و تحریف کردند، چنان که گفت: فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا، یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.
ارطغرل توانست قلعه کاراجاحیصار و شهر سوگوت را نیز تصرف کند.
«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» این عزلت، مهاجرت است، همچون عزلت ابراهیم از پدر و قوم خویش که گفت: «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ». «وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» یعنی اذا بعدتم عن القوم، «وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» ای دون اللَّه، و فی مصحف ابن مسعود: «و ما یعبدون دون اللَّه». و روا باشد که آن قوم هم بت میپرستیدند و هم اللَّه را جلّ جلاله و آنکه استثناء متّصل باشد یعنی اعتزلتم قومکم، «وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» فانّکم لم تترکوا عبادته، «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» صیروا الیه، «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ» یبسط و یوسّع علیکم، «مِنْ رَحْمَتِهِ» ای رزقه. و قیل من توفیقه، «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً» ای یسهل لکم ما تریدون من امر الدّین. و قیل «مِرفَقاً» رزقا رغدا و غذاء تأکلونه، مرفقا بفتح میم و کسر فا قراءت مدنی و شامی است، باقی بکسر میم و فتح فا خوانند، فالمرفق بفتح المیم مصدر کالمطلع و المرجع و المحیص و المحیض و بکسر المیم اسم لما یرتفق به کالمخیط و المقطع و هو ما یرتفق و یستعان به.