معنی کلمه حرمله در لغت نامه دهخدا
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن یحیی تجیبی بن عبداﷲ. از صحاب شافعی بود. نووی در شرح مهذب گوید: مذهبی مخصوص داشت. سبکی در طبقات گوید: آبرومند بود. و اسنوی گوید: در حدیث امام بود، «المبسوط» و «المختصر» را تألیف کرد، از مسلم و ابن ماجه روایت دارد. در 166 هَ. ق. متولد شد و در شوال 243 هَ. ق. درگذشت. ( ابن الندیم ) ( حسن المحاضرة ص 135 ) ( غزالی نامه ص 98 و 343 ) ( کشف الظنون ).
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) المدلجی. یکی از صحابه است.
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) صاحب الشافعی. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 237 و حرملةبن یحیی شود.
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) قریه ای از قرای انطاکیه. ( سمعانی ). و در معجم البلدان حرملیه آمده است.
حرملة.[ ح َ م َ ل َ ] ( ع اِ ) یکی اسفند. یکی حرمل. نباتی است از یتوعات ، آتش زنه آن بسیار نیکوست ، و ضماد شیر آن جهت جرب نهایت مؤثر است. صاحب تحفه گوید: نباتی است حجازی و از جمله یتوعات است و بقدر قامتی و پرشیرو برگش دراز و از برگ بید کوچکتر و تیره رنگ و ضماد او را جهت جرب بسیار مؤثر دانسته اند. || کنجده که از عیوب یاقوت است. رجوع به حرملیات شود.
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن ایاس. رجوع به حرملةبن عبداﷲبن ایاس شود.
حرملة.[ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن جنادة. او را دیوانی است.
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن خالدبن هودةبن خالدبن ربیعةبن عمربن عامربن صعصعة العامری. برادر عدأبن خالد است. ابوعمر گفت : عداء و برادرش حرمله که دو بزرگ قوم خود بودند اسلام آوردند. کلبی نیز او را یاد کند. ( الاصابه قسم اول ج 1 ص 335 ).
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن زید الانصاری. یکی از صحابه است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن سلمی ، از بنی برد . ابن حجر در اصابه گوید ادراک دارد. فتح مصر دریافت ، و کندی او را یاد کرد. ( حسن المحاضرة ص 88 ). ابن حجر گوید ابوعمر در کتاب الخندق او را یاد کند. ( الاصابه قسم سوم ج 2 ص 60 ).
حرملة. [ ح َ م َ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن الربیعبن سیرة، مکنی به ابی سعید. تابعی است.