معنی کلمه حرام زاده در لغت نامه دهخدا
گفت خیر ای حرامزاده خس
هست خونت حلال بر همه کس.نظامی.گفت باز این حرام زاده خام
کرد بر من سلام خویش حرام.نظامی.گفت چه حرامزاده قومند سگ را گشاده و سنگ را بسته. ( گلستان ). و در بعض نسخ : گفت این چه حرامزاده مردمند که سگ گشوده و سنگ را بسته اند. ( گلستان ).
اشک ریای زاهدان ریخت به خانه ٔخدا
قحبه به مسجد افکند طفل حرامزاده را.؟- گِل ِ حرامزاده ؛ گِلی مخلوط به آهک برای سد راهها و درزهای نفوذ آب.
- امثال :
حرامزاده یک زا دارد زنوزی دو زا.
|| خبیث.نجس. ناپاک. حرام :
با اینکه حلال تست باده
پهلو کن از آن حرام زاده.نظامی ( الحاقی ).و گاه در شعر تخفیفاً، حرامزاد به کار رفته است :
گر زینکه بشوی دل ندادم
آخر نه چنان حرام زادم.نظامی ( الحاقی ).کز تو بنظاره دل نهادم
گر زین گذرم حرام زادم.نظامی.