حالا

معنی کلمه حالا در لغت نامه دهخدا

حالا. ( ازع ، ق ، اِ ) اکنون. کنون. اینک. نَک. نون. الاَّن. امروز. ایدر. ایمه. همیدون. ایدون. فی الحال. این زمان. در همین وقت. در همین حال. در همین زمان :
دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.سعدی.|| فوراً. معجلاً. عاجلاً. || یک دم. ( لغت نامه اسدی ص 515 ). || پیشادست. سَلَم. نقد. || از حالا؛ از هم اکنون. از این ببعد: از حالا تا فردا؛ از امروز تا فردا.
( حالاً ) حالاً. [ لَن ْ ] ( ع ق ) فی الفور. درحال.

معنی کلمه حالا در فرهنگ معین

[ ع . حالاً ] (ق . ) اکنون ، در این وقت .

معنی کلمه حالا در فرهنگ عمید

زمانی که در آن هستیم، الحال، فی الحال، اکنون، این زمان.

معنی کلمه حالا در فرهنگ فارسی

اکنون، این زمان، زمانی که در آن هستیم
اکنون درین وقت الان الحال : (( حالا فرصت ندارم . ) )
فی الفور در حال

معنی کلمه حالا در ویکی واژه

در زمانی که در آن هستیم، الان، اکنون، در این وقت.
(گفتگو): هنگامی گفته می‌شود که از مخاطب خواسته شود که نگران با دل‌واپس موضوع مورد بحث یا مورد اختلاف نباشد.

جملاتی از کاربرد کلمه حالا

از جمله منابع محمد بن منور، کتاب حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر است که آن را پسرعموی محمد بن منور به نام جمال‌الدین ابو روح لطف‌الله بن ابی‌سعد بن ابی‌طاهر بن ابی‌سعید بن ابی‌الخیر تألیف کرده‌است. همچنین، از مقامات‌هایی استفاده کرده که در آن‌ها عین سخنان ابوسعید در خانقاه‌ها ضبط شده بود.
تا چه فرماید غلوی شوق در افشای راز برخلاف آن به خود حالا قراری کرده‌ام
حال و کار جهان خیالاتست نظری کن که: این چه حالاتست؟
قلاتنه حالا خراب مکنن خالزا ممدن کباب مکنن
این امر بیش از پیش بر تعجّب مردم افزود و همسر شمّه که در بین مردم بود پرسید که شما شمّه را از کجا می‌شناسید و از او چه می‌خواهید؟ بزرگ سواران جواب داد که ما از خاندان آل حمید و حاکمان احساء و برادران شمّه هستیم و شمّه پیامی به نزد ما فرستاده بود که در آن از ظلم و ستمی که نسبت به او می‌شد شکایت بسیار کرده بود و حالا ما آمده‌ایم که او را نزد خود ببریم.
در این حال بی‌چارگی و دودلی و تحیّر -که باید آن را از بدترین حالات بشر شمرد- اگر یکی پیدا شود و انسان را به یک سوی کار دل‌گرم کند و با ارده راسخ و امیدوارانه، به کار وادارد، چه منّت بزرگی به انسان دارد.
حاصل ازدواج دی بارتولومی و همسرش مارسیا پسری است به نام لوکا که حالا در جهان سیاست فعالیت می‌کند.
من دی چو تو بوده‌ستم، دانم که تو امروز از رنج محالات شنودن به چه حالی
شنیدم وز زبان او مقالات مقالاتی که می‌گفتم بحالات
و با انجام قتل، فروش مواد و فروش اسلحه، شهرت بسیار زیادی به‌دست‌آورد؛ و از آن زمان تا حالا بعد از پابلو اسکوبار بزرگ‌ترین گانگستر جهان محسوب می‌شود.
آلیس مونرو را یکی از تواناترین نویسندگان داستان کوتاه امروز می‌دانند. بسیاری بر این عقیده‌اند که مونرو جامعه کتابخوان آمریکای شمالی را با داستان کوتاه آشتی داده است. البته خودش می‌گوید هرگز قصد نداشته صرفاً نویسنده داستان کوتاه باشد؛ فکر می‌کرده مثل همه رمان خواهد نوشت؛ ولی حالا دیگر می‌داند نگاهش به مسائل برای نوشتن رمان مناسب نیست. دوست دارد پایان داستان را در ذهنش مجسم کند، و مطمئن باشد مثلاً تا کریسمس آن را تمام خواهد کرد، و نمی‌داند نویسنده‌ها چطور روی پروژه‌های طولانی مثل رمان با پایان باز کار می‌کنند.
با زاهد رعنا خبر از عشق مگوئید از صوفی بی ذوق ز حالات مپرسید
درست است در برخی حالات می‌تواند بیماری و اختلال را به صورت زیر تعریف کرد و آن‌ها را به صورت کلی یکسان دید ولی از نظر تخصصی کاربردها و جایگاه‌های مختلفی دارند.
نسبت خرقه ام از پیر خرابات بود به از این نسبت خرقه ز محالات بود
نزاریا نفسی تازه روی و خوش دل باش که انقلاب محالاتِ نفس در نفسی ست
به‌صورت کلی می‌توان به‌وسیله مردم الگوها را تشخیص داد یا کشف نمود (در بعضی از حالات نیز می‌توان از رایانه استفاده کرد)
برد بانگ دهل از دور، دل، آشفته حالان را من از آوازه ی این عقل دوراندیش می ترسم
مرا که بتکده و مصطبه مقام بود چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟