حارث

معنی کلمه حارث در لغت نامه دهخدا

حارث. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حرث ، کشاورز. ( دهّار ). برزگر. ( نصاب ) ( مهذب الاسماء ). زارع :
اینک بخشیدت خریدی وارثی
ریع را چون میستانی حارثی.مثنوی.دهقان. || جمعکننده چیزی. || کاسب. ج ، حارثون وحرّاث. || شیر. اسد. ابوالحارث.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) نام قریه ای است از قراء حوران ، به نواحی دمشق ، و آن را حارث الجولان نیز گویند و جولان کوهی است به شام و حارث نام قله ای از قلل آن است.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) جنگل. و آن جنگل یهودا بود که داود از حضور شاؤل بدانجاگریخت. کاندر گوید باید آن را شهر حارث خواند چنانکه دریوسیفس و دو نسخه معتبر از سموئیل مذکور است بنابراین موقعش در نزد قریه خرس حالیه به طرف شمال وادی ارنبه وقعیله میباشد. ( قاموس کتاب مقدس ص 307 ).
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) به قول صاحب تاریخ سیستان وی پدر هاله زن اسماعیل و مادر قیدار است. رجوع بتاریخ سیستان ص 44 شود.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) صاحب مجمل التواریخ والقصص ، در آن قسمت از کتاب خود که بیان نسب همای چهرزاد میکند، از این حارث نام می برد و عبارت او این است : «همای چهرزاد: در نسب او خلاف است ، بعضی گویند دختر حارث بود ملک مصر،...». رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 30 شود.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) بیست و یکمین ملک از غسانیان یعنی آل جفنه. رجوع به حبط جزء 2 از ج 1 ص 92 شود.
حارث. [ رِ ]( اِخ ) نام یکی از پادشاهان غسانی شام است معاصر رسول اکرم که پیغمبر ( ص ) نامه ای با شجاع بن وهب اسدی بدوفرستاد. رجوع به حبط ج 1 جزء 3 از ج 1 ص 129 شود.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) برادر ذوالکلاع الحمیری از شجاعان شام است. رجوع به حبط جزء 4 از ج 1 ص 186 شود.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) مکنی به ابوزینب از بزرگان یهود معاصر پیغمبر( ص ) وی در جنگ خیبر سالاری و پیشوایی قسمتی از یهود داشت و برادر مرحب سالار معروف یهود خیبر است. رجوع به امتاع الاسماع مقریزی ص 187 و 313 و 314 و 322 شود.
حارث. [ رِ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ. محدث است و پسر او عبداﷲ از وی روایت کند. بخاری گوید او همان حارث بن نوفل است و گوید غیر از او بچنین نام کسی نمی شناسم. ابن عبدالبر گوید ابوعبداﷲ، حارث ، در باب نماز میت از پیغمبر ( ص ) روایت کند وحدیث مزبور را علقمةبن مرثد، از عبداﷲبن حارث ، از این حارث روایت دارد. ابن الاثیر و ابو عمر نیز گویند که حارث منظور همان حارث بن نوفل است. عسقلانی گوید احتمال میرود که او حارث بن نوفل باشد اما جزم در این مطلب نمیتوان کرد. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه 1323 ج 1 ص 310 و استیعاب ج 1 ص 117 و حارث بن نوفل شود.

معنی کلمه حارث در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) برزگر، کشاورز. ج . حراث .

معنی کلمه حارث در فرهنگ عمید

زراعت کننده، برزگر، کشاورز.

معنی کلمه حارث در فرهنگ فارسی

ابن کلده بن عمرو بن ابو علاج ثقفی مکنی به ابو وائل از مردم طائف از بطن ثقیف مولای ابو بکره ثقفی طبیب مشهور عرب معاصر رسول ص ( ف. ۱۳ ه. ق . ) وی طب را در ایران در بیمارستان جندیشابور آموخت و گویند دو بار بایران آمد و در این کشور بطبابت پرداخت و بعض بزرگان ایرانی را معالجه کرد و ازین راه مالی گرد آورد گفته اند که رسول ص کسانی را برای معالجه نزد او فرستاد .
حرث، شخم زنند، شیارکننده زمین، زراعت کننده
( اسم ) برزگر زارع کشاورز . جمع : حراث .
ابن قموم البزی از شجاعان وسواران عرب در صدر اسلام است

معنی کلمه حارث در فرهنگ اسم ها

اسم: حارث (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: hāres) (فارسی: حارث) (انگلیسی: hares)
معنی: کشاورز، نام چند شخصیت تاریخی، ( عربی )، برزگر، ( اعلام ) ) حارث بن ابی شعر [قرن ششم میلادی] بزرگترین فرمانروای غسانی و اولین پادشاه این سلسله، در زمان یوستی نیانوس اول به حکومت قبایل عرب شام رسید، در سال میلادی با ایران جنگید ولی مغلوب شد، بیشتر دوران سلطنت وی به جنگ با منذر سوم، پادشاه حیره، سپری شد، ) حارث بن حلزه [قرن ششم میلادی] شاعر عرب در عهد جاهلیت، از قبیله بکربن وائل، از شاعران معلقات سبعه به شمار می رود، وی در معلقه خود بر قبیله تغلب که با قبیلة او دشمنی داشته، تاخته است، ) حارث بن سریج [ قمری] از اعراب ساکن خراسان، در سال هجری قمری برخلیفه هشام بن عبدالملک شورید، مردم بسیاری گرد او جمع شدند، امیر خراسان نیز نتوانست وی را سرکوب کند، سرانجام در جنگ با نصربن سیار در نزدیکی مرو کشته شد، ) حارث بن کلده ثقفی [ قمری] پزشک عرب، پزشکی را در ایران آموخت، در عربستان به معالجه بیماران پرداخت، پیامبر ( ص ) مسلمانان را که بیمار می شدند نزد وی می فرستاد، ) حارث محاسبی [، قمری] ابوعبدالله حارث بن اسد محاسبی بصری، پیشوای طریقت محاسبیان، عارف و محدث، افرادی چون امام غزالی از افکار و اندیشه های وی متأثر شدند، از تألیفات اوست: الرعایة الحقوق الله، الوصایا، التوهّم، رساله ای به نام فصل فی المحبّه نیز داشته که باقی نمانده است

معنی کلمه حارث در ویکی واژه

برزگر، کشاورز.
حراث.

جملاتی از کاربرد کلمه حارث

درکتاب معجم البلدان نام کاوان لقب حارث قیسی گفته شده که قبل اسلام در قشم سکونت داشته و از عشیره عبدالقیس بوده‌است به همین خاطر نام قدیم جزیره بر کاوان یعنی خشکی کاوان و بنی کاوان گفته می‌شده
ابن عباس گفت در شأن مطعمان روز بدر فرود آمد، دوازده مرد بودند: بو جهل و عتبة و شیبه و ولید بن عتبة و عقبة بن ابی معیط و امیة بن خلف و منبه و نبیه و حکیم بن حزام و زمعة بن الاسود و الحارث ابن عامر بن نوفل و ابو البختری. این دوازده مرد، ورزیدن کفر، بر عداوت رسول (ص) هزینه میکردند و طعام میدادند و پیوسته در راهها رصد داشتند تا مردم را از رسول خدا و اسلام باز میداشتند و بکفر میفرمودند.
در منابع در مورد شخصی که ابن ملجم را دستگیر کرد، روایات گوناگونی آمده است. بر طبق مبرد، مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب (نه حدرموته ابو ادما) و بر طبق یعقوبی، قثام بن عباس، ابن ملجم را دستگیر کردند. ابن ملجم پس از دستگیری فریاد زد: علی، به سگانت بگو که من را ول کنند.
بشر حارث از اینجا گفت ما لنا نکره الموت و لا یکره الموت الّا مریب. چرا برید مرگ را دشمن داریم؟ که نه در دل شور داریم یا از دوست پرهیز میکنیم! شور دلست که برید مرگ را دشمن است. این کراهیت قومی را از آن خواست که ساز این راه نداشتند و طعم وصل دوست نچشیدند.
حارثِ مُرَه‌ست فعلت از بلیسی تا به چند عوج بن عوق است حرصت از درازی تا به کی
گفتم به بشربن الحارث که استاد ماست.
آن روز که این آیت فرو آمد قیس حارث بر مصطفی (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه هشت آزاد زن در حبالت و نکاح من‌اند چه فرمایی؟ رسول خدا (ص) گفت: از ایشان چهار با خود میدار و باقی دست از ایشان بدار. قیس بخانه باز شد هر آنچه نازاینده بود او را گفت: «ادبری»، و او را گسیل کرد و آنچه زاینده بود او را گفت: «اقبلی»، و با خود میداشت.
ابوعلی حسن بن حارث حبوبی خوارزمی ریاضی‌دان، قاضی و فقیه ایرانی عضو دارالحکمه نیمهٔ دوم قرن ۴ ه‍.ق/ ۱۰ م بود.
کارش حراثت است اگر نغلطم خود اوست آن حارثی که داده نشان ختم انبیاست
ام حکیم بنت حارث بن هشام (به عربی: أم حكيم بنت الحارث بن هشام) صحابه محمد پیامبر اسلام بود.
ابن مسروق گفت: حارث آن وقت که وفات می کرد به درمی محتاج بود، و از پدرش ضیاع بسیار مانده بود، وهیچ نگرفت و هم در آن ساعت که دست تنگ بود فروشد. رحمةالله علیه رحمةواسعة.
البته روایت دیگری نیز هست که طفلان مسلم توسط زنی در خانه فردی به نام حارث پناه داده میشوند و حارث بعد از مطلع شدن گردن ان ها را میزند
فرمانروایان فریغونی توجه بسیاری به گسترش دانش و فرهنگ می‌کردند و دانشمندان را می‌نواختند. نخستین کتاب جغرافیا به زبان پارسی، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، به تشویق یکی از افراد این سلسله، ابوالحارث محمد، و هم به نام او نوشته شد. نام مؤلف این کتاب معلوم نیست، اما مینورسکی در تعلیقاتی که بر ترجمهٔ همین کتاب نوشته نام او را، به احتمال، ابن فریغون و از افراد همین خاندان دانسته‌است. این کتاب در ۳۷۲ق/۹۸۲م نوشته شده و یکی از نخستین آثار بر جای ماندهٔ زبان پارسی است. تألیف این کتاب در دورانی که زبان پارسی رونق چندانی نداشته، نشانه‌ای از میهن‌دوستی امیران فریغونی است.
وجه تسمیت روستا به نام أخله نسبتاً به اخله بن شرحبیل بن الحارث بن زید بن یریم است، ذکر نام این روستا درکتابهای حمیر نیز آمده‌است. همچنین اسماعیل بن احمد بن محمد المخلی نیز به این روستا نسبت می‌دهند.
دل حارث پر آتش گشت ازان راز هلاک خواهر خود کرد آغاز
شاه روزافروز ابوا‌لحارث ملک ‌سنجر که هست پادشا گوهر خداوندی‌، عجم را پادشا
نسب خانوادگی وی به اعراب اصیل قحطانی از طایفه حارث بن مالک و نیز از قبیل حارث ابن کعب بوده و ملقب به حارثی است. نیای پنجم وی سعید ابن جبیر نام دارد که به نظر برخی همچون شبیری غیر از سعید ابن جبیر تابعی است که از دانشمندان آزاده بوده‌است.»
برادران عبدالله، پدر محمد، را چنین نام برده‌اند: عبّاس، حمزه، حارث، ابوطالب، زبیر، حجل، مقوّم، ضرار، ابولهب.
راغی مرغای شرع داعی دین پروری حارث حکم اله وارث پیغمبری
طبق گزارش ابن سعد نسب اوس چنین است: الأوس بن ثعلبة بن عمرو (مُزیْقیاء) بن عامر (ماءالسماء) بن حارثة بن إمرئ (القیس) بن ثعلبة بن مازِن بن الأزد بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجُب بن یعرُب بن قحطان.