جوارش

معنی کلمه جوارش در لغت نامه دهخدا

جوارش. [ ج َ رِ ] ( معرب ، اِ ) گوارش. ( دهار ). معرب گوارش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ فارسی معین ). || نوعی حلوا. ( فرهنگ فارسی معین ). || ترکیبی است که بجهت هضم طعام خورند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( فرهنگ فارسی معین ). هاضوم. || معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه ، و فرق آن با معجون اینست که معجون تلخ و شیرین و بدبو و خوشبو تواند بود و جوارش جز خوش طعم و خوشبوی نیست. ( بحر الجواهر ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ج ، جوارشات. جوارش را اقسامی است از قبیل : جوارش آمله ، جوارش تمری ، جوارش سقنقوری ، جوارش جالینوس ، جوارش فواکه ، جوارش مصطکی ، جوارش کمونی ، جوارش عود، جوارش خبث الحدید، جوارش زرعونی ، جوارش سفرجلی ، جوارش شهریاران ، جوارش عنبری ، جوارش کسروی ، جوارش اترج ، جوارش ملوک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در کتب طبی جوارشن با نون بعد از شین آمده است. ( آنندراج ) :
شاهدان از پی قفل دل وجان از خط و لب
بس جوارش که ز عود و شکر آمیخته اند.خاقانی.رجوع به مخزن الادویه و مفردات انطاکی و تحفه حکیم مؤمن شود.
جوارش. [ ج ُ رِ ] ( معرب ، اِ ) رجوع به جَوارِش شود.

معنی کلمه جوارش در فرهنگ معین

(جَ رِ ) [ معر. گوارش ] (اِ. ) ۱ - نوعی حلوا. ۲ - ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند. ۳ - معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه .

معنی کلمه جوارش در فرهنگ عمید

ترکیبی از داروهای خوش طعم که برای تسهیل عمل هضم به کار می بردند.

معنی کلمه جوارش در فرهنگ فارسی

۱- نوعی حلوا. ۲- ترکیبی است که بجهت هضم طعام خورند.۳- معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه .
گوارش معرب گوارش یا نوعی حلوا

معنی کلمه جوارش در ویکی واژه

گوارش
نوعی حلوا.
ترکیبی است که به جهت هضم طعام خورند.
معجونی مفرح و مقوی و محلل ریاح و مصلح اغذیه.

جملاتی از کاربرد کلمه جوارش

سایه حق بودی و اندر جوارش جا گرفتی زانکه دایم سایه را با ذات باشد آشنائی
برای قرب جوارش اگر بود ممکن بدل کنند به خدامش اختران مسکن
در جوارش شوی ز خوف ایمن برتر از طور دور ای مؤمن
مملو شده‌ست طبعت از لقمه‌ی مخالف از ریزه‌ی محبت خود را جوارشی کن
گر از جور دنیا همی رست خواهی نیابی مرادت جز اندر جوارش
هم انجا در جوارش خواجه ئی هست که کارش جمله خیراتست پیوست
پناه آورد بر قرب جوارش تا طفیل او بجنت بار یابد رانده چوب عصا آدم
از فضل خویش جا دهدش در جوارشان چون در دلش محبت ایشان گرفته جا
آنکه در خاک نجف جا کرد در قرب جوارش بی‌نیاز از جنه الماوی و فردوس برین شد
منزلی کاندر سوادش منقطع رودو سرود منزلی کاندر جوارش مندرس خَمر و خُمار