معنی کلمه جرب در لغت نامه دهخدا
جرب. [ ج َ رَب ب ] ( ع ص ) مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || فریبنده. || گربز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
جرب. [ ج َ رِ ] ( ع ص ) گرگین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجل جُرْب ؛ مرد مبتلا به جَرَب. ( ازابن بیطار ). ج ، جُرْب. جِراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِ ) ج ِ جِرْبَة، به معنی کشتزار. ( از منتهی الارب ). رجوع به جربة شود.
جرب. [ ج َ ] ( ع مص ) تراشیدن : جرب الحجر؛ تراشیدن سنگ را. ( از منتهی الارب ).
جرب. [ ج ُ رَ ] ( اِ ) دراج راگویند. ( آنندراج ). پرنده ای است صحرایی شبیه به خروس که آن را به عربی دراج گویند. ( برهان ) :
ای دادگستری که زتأثیرعدل تو
باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب.