جداگانه. [ ج ُ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) علیحده. ( ناظم الاطباء ). منفرد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تنها. ( ناظم الاطباء ). || مستقل. مجزا : [ قمر دلالت کند بر ]... دندانهاش جداگانه و اندر سرش کژی. ( التفهیم ). جداگانه آنچه از خوارزم آورده بود نیز بفرستاد. ( تاریخ بیهقی ص 381 ). یاد کنم جداگانه در این تصنیف این حال ها را بابی. ( تاریخ بیهقی ص 403 ).و بعض مردمان گل جداگانه بدست بمالند نیک. و شکر جلاب کنند تا بقوام انگبین آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). جداگانه از بهر سالارشان بسی نقد بنهاد در بارشان.نظامی.رواقی جداگانه دید از عقیق ز بنیاد تا سر بگوهر غریق.نظامی.شنیدستم که هر کوکب جهانیست جداگانه زمین و آسمانیست.نظامی.رنگ هر گنبدی جداگانه خوشتر از رنگ صد صنم خانه.نظامی.ای بحر کرم باشد راهی بتو هر دل را مخصوص جداگانه چون قطره بارانها.تأثیر ( ازآنندراج ).|| قطعه قطعه. پاره پاره. متفرقانه. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه جداگانه در فرهنگ معین
(جُ نِ ) (ص مر. ) ۱ - تنها. ۲ - قطعه قطعه .
معنی کلمه جداگانه در فرهنگ عمید
۱. علی حده، تنها. ۲. (قید ) به طور انفرادی، تنهایی.
بادغیس در سال ۱۳۴۳ خورشیدی/۱۹۶۴ میلادی از ولایت هرات جدا شده و به ولایتی (استانی) جداگانه تبدیل شد.
یک مثال دیگر از یک الگوریتم تقسیم و حل که در ابتدا کامپیوترها را شامل نمیشد، الگوریتم ارائه شده توسط «ناث متدی» بود که در یک دفتر پست برای آدرسدهی نامهها استفاده میشد: نامهها در کیفهای جداگانه برای مناطق مختلف جغرافیایی مرتب میشدند، در هر کدام از این کیفها نیز نامهها در دستههایی مربوط به نواحی کوچکتر مرتب میشدند و به همین ترتیب؛ تا زمانی که نامهها به مقصد برسند. این الگوریتم نوعی مرتبسازی سطلی است که در سال ۱۹۲۹ برای ماشینهای مرتبسازی کارت پانچ ارائه شد.
سه دُر ساختم هر دُری کانِ گنج جداگانه بر هر دری برده رنج
رنگ هر گنبدی جداگانه خوشتر از رنگ صد صنمخانه
استان آقمولا ۱۴۶٬۲۱۹ کیلومترمربع مساحت و ۷۳۳٬۱۱۳ نفر جمعیت دارد و این جمعیت شامل پایتخت ۱ میلیون نفری قزاقستان نمیشود. (شهر آستانه یا نور سلطان در این استان قرار دارد اما بصورت شهر جداگانهای اداره میشود)
داد جداگانه، گرامی پدر چوبهٔ تیری به کف هر پسر
آکیتا سگی قدرتمند، مستقل و سلطهگر است؛ با غریبهها ارتباط خوبی ندارد اما عاشق صاحبش و اعضای خانواده است. در تمام کشورها به جز ایالات متحده، دو گونه آمریکایی و ژاپنی آکیتا دو نژاد جداگانه در نظر گرفته میشوند؛ با اینحال، در ایالات متحده آمریکا اغلب این دو به عنوان گونههای متفاوت از یک نژاد شناخته میشوند.
آرامگاه سید مظفر سید منصور در کوخرد و در هزار متری جنوب آرامگاه شیخ عبدالرحمن بزرگ و در محوطهای جداگانه قرار دارد.
جداگانه از بهر هر پیکری بفرمود پرداختن زیوری
زمانها بباید که مر رنگها را جداگانه بیند به تاریک جانی
جداگانه هر گوهری را نگاشت که در هیچ گوهر میانجی نداشت
اصل جهانیم و جهان فرع ماست گرچه جداگانه جهانیم ما
رشته فرنگی پاستا اسپاگتی تقریباً همیشه در فروشگاه خریداری میشود. آنها معمولاً به اندازه ای پخته میشوند که آل دنته آنها کاملاً هماهنگ باشد. ممکن است آنها را مستقیماً به سس اضافه کرده و از قبل مخلوط کرده یا بهطور جداگانه با مقدار زیادی سس که روی آنها ریخته شده سرو شود. پنیر رنده شده یا مکعبی (معمولا چدار) قبل از سرو اضافه میشود، اگرچه گاهی اوقات پنیر در سس دم کرده یا روی پاستا ذوب میشود.
در مهندسی نرمافزار، الگوی کامپوزیت یک الگوی طراحی جداکننده است. الگوی کامپوزیت الگوی یک گروه از اشیاء را توصیف میکند که این اشیا به خاطر یکسان بودن نوعشان به یک شکل با آنها رفتار میشود. هدف از کامپوزیت این است که اشیا را به ساختار درختی تبدیل کند. پیادهسازی الگوی کامپوزیت به استفادهکنندگان اجازه میدهد تا با اشیای جداگانه و مجموعه آنها به یک شکل رفتار کنند.
پس درین نوبت غیبت که کاخ خلوت را در فراز است و روزگارهجران دراز، قرار روی زمین ومدار زمان، موقوف کفایت ایشان است که نواب صاحب عصرند و در حکم حاجب قصر، چه هر عهدی را حظی جداگانه نصیب است و بنای گیتی بر فراز و نشیب. طبیعت روز طلیعه مهر جهان افروز را مقتضی بود که مطرح اشعه نور گشت و مظهر انوار ظهور. ماهیت شام خاصیت ظلام در برداشت که پرتو التفات خور را شایسته و درخور نگشت.
جداگانه در روغن هر خمی فکنده ز نامردمی مردمی
با توجه به شرایط توپوگرافی و میزان بارش، استان قزوین به دو حوضهٔ جداگانه تقسیم میشود.
آوردهاند کی شیخ بوسعید به سرخس رفت و در خانقاه پیر بوالفضل حسن فرود آمد و خادم خانقاه در آنوقت بوالحسن نامی بود و خانقاه را هیچ معلوم نبود خادم گفت مردی بدین مرتبه و جمعی بدین بسیاری آمدند و مرا چیزی نیست کی از برای ایشان سفره نهم. خادم گفت چون من این اندیشیدم شیخ مرا بخواند و گفت ای بوالحسن به بازار باید شد به دکان فلان صراف، و بگوی کی بوسعید میگوید سی دینار بفرست. پیش صراف رفتم و بگفتم کی شیخ سی دینار زر بخواسته است. چون صراف بشنید در حال سی دینار زر نشابوری بسخت و مراروانه فرمود. من به خدمت شیخ آوردم فرمود کی برو و خرج کن. پس دیگر روز شیخ گفت ای بوالحسن برو پیش آن صراف و سی دینار دیگر بستان و خرج کن. من چنان کردم کی شیخ فرمود. سوم روز شیخ گفت هم بر آن صراف رو وسی دینار جداگانه بستان و ده دینار جدا، سی دینار را خربکراگیر تا نشابور و ده دینار خرج کن من بیامدم و صراف را گفتم کی سی دینار جدا بده و ده دینار جدا. صراف گفت این چیست که هر روز چنین نمیگفتی؟ گفتم کی شیخ بنشابور میرود اگر چنانک فردا روز زر از من طلب خواهی کرد خیز و پیش از آنک شیخ برود زر طلب کن. صراف با من بخدمت شیخ آمد، صوفیان چهارپایان ترتیب کرده بودند و بار کرده، صراف به خدمت بیستاد و شیخ هیچ نگفت و اسب برنشست و برفت، صراف بر اثر شیخ میرفت تا بدروازه، چون شیخ از دروازه بیرون شد صراف دل تنگ شد، چون بسر راه نشابور رسیدند کاروانی دیدم که میآمد از نشابور، مردی در پیش کاروان میرفت، چون فرا جمع رسید، سلام گفت و بپرسید کی این کیست؟ گفتند شیخ بوسعید بوالخیرست. آن مرد بخدمت شیخ آمد و سلام گفت. شیخ جواب داد و برفور گفت آن صد دینارزر بدین مرد صراف برسان. مرد صرۀ زر برون کرد و صد دینار بدان صراف داد، صراف زر بستد با شیخ گفت از تو باز نگردم تا مرا قبول نکنی. شیخ گفت پذیرفتم و کار صراف ساخته گردانید و ما از خدمت شیخ مراجعت کردیم.