معنی کلمه جبن در لغت نامه دهخدا
جبن. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پنیر. ج ، اَجبان.
جبن. [ ج ُ] ( ع اِ ) پنیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از قطر المحیط ). || ( مص ) بددلی و ترسندگی. ( منتهی الارب ).بددل گردیدن. ( آنندراج ). به معنی غردلی یعنی ترسیدن از جنگ. ( آنندراج ). ضد شجاعت. فشل. ترس. بیم. پروا. || در اصطلاح اخلاق و روانشناسی ، حالت خاصی است که بر قوه غضبیه نفس حاصل میشود و از هر کار شایسته و ناشایستی خودداری میکند. در نفائس الفنون چنین آمده : طرف تفریط شجاعت است و آن حذر کردن است ازچیزی که حذر از آن محمود نباشد. ( نفائس الفنون ). جرجانی گوید: هی هیئة حاصلة للقوة الغضبیة بها یحجم عن مباشرة ما ینبغی و ما لاینبغی. ( تعریفات جرجانی ). جُبُن. ( منتهی الارب ). ترس. و رجوع به این کلمات شود.
جبن. [ ج ُ ب ُ ] ( ع اِ ) پنیر. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).سفیدی که از آب شیر جدا کنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ج ِ جبین. ( منتهی الارب ). || ( مص ) بددلی و ترسندگی. ( منتهی الارب ). بددل گردیدن. ( آنندراج ). غردلی یعنی ترسیدن از جنگ. ( غیاث اللغات ). بددلی. ترسندگی. ترسانی. ترس. بی دلی. و رجوع به جُبْن و ترس شود. بددل شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ماءالجبن ؛ آبی است که بعد از جدا کردن سپیدی شیر باقی مانده و آن اگر از بز باشد در بعضی امراض بکار برند و عوام از نافهمیدگی ماءالجوبن یا مال جوبن گویند. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
جبن. [ ج ُ ب ُن ن ] ( ع اِ ) جُبُن. جُبْن.پنیر. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد از هضم سریعالسلوک در اعضا و با مغز گردکان و صعتر بغایت مسمّن بدن و باعث نرمی جلد و برشته او بعد از طبخ و فشردن حابس اسهال و ضمادش مانع ورم جراحات و مضر مبرودین و رافع اشتهای طعام و غیرمهضوم او باعث قولنج و سده و ظلمت بصر و مصلحش عسل و نعناع و صعتر است. و پنیر نمکسود کهنه در دوم گرم و خشک و قاطع بلغم و مقوی اشتها و امعا و مجفف رطوبات و ضماد او با عسل جهت انفجار دمل و رفع داخس و با نوشادر جهت کلف نافع و مولد اخلاط مراری و معطش و مولد حکّه و جرب و مضر محرورین و صاحبان سده احشا و بسیار کهنه و متعفن او اقرب به سمیت و مصلحش مغز گردکان و در محرورین ، میوه ها وترشیها است. و غیر چکیده پنیر که آن را دلمه گویندو در نهایت ترطیب و منوّم و جهت تب دق و سل و التهاب معده و رفع یبوست جلد و طبع و وسواس و امراض صفراوی و التهاب خون نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره ضریر انطاکی ص 106 و ترجمه صیدنه شود.