جامه کن. [ م َ / م ِ ک َ ] ( اِ مرکب ) آنجای از حمام که در آن لباس میکنند و میپوشند. ( ناظم الاطباء ). جامه خانه حمام. ( آنندراج ). سربینه. رخت کن در حمام. سربنه حمام. || ( نف مرکب ) جامه بیرون کننده. جامه کننده. مجازاً، غارت گر. دزد : نه بیگانه گر هست فرزند و زن چو هم جامه گردد شود جامه کن.نظامی.چیست نام این وزیر جامه کن قوم گفتندش که نامش هم حسن.مولوی.
معنی کلمه جامه کن در فرهنگ معین
( ~. کَ ) (اِمر. ) سربینه ، رخت کن حمام .
معنی کلمه جامه کن در فرهنگ عمید
۱. جایی در حمام که در آن، لباس ها را از تن درمی آورند و داخل حمام می شوند، رخت کن، سربینه. ۲. (صفت ) [مجاز] دزد: چیست نام این وزیر جامه کن / قوم گفتندش که نامش هم حسن (مولوی: ۵۷۱ ).
معنی کلمه جامه کن در ویکی واژه
سربینه، رخت کن حمام.
جملاتی از کاربرد کلمه جامه کن
خصمت ار جامه کند ز اطلس نیلی فلک اولین کسوت او کرم قزآسا کفن است
نی جامه کنم پاره و نی سینه کنم چاک دیریست دل و دستم ازین کار شکسته
جامه کند از تن و زد غوطه در آب تن فرو شست و بر آمد به شتاب
وانکو برهنه پیش سخایت رود چو کاج حالی چو سرو جامه کند از هزار دست
لیک آن مستی شود توبهشکن منسی است این مستی تن جامه کن
کرباس اگر لباس شود مرمرا به ری خوشتر از اینکه جامه کنم پرنیان به فارس
بدو گفتا چرا با خواجه این راز نگوئی تا ترا جامه کند ساز
چو در گرمابه عشقش حجابی نیست جانها را نیم من نقش گرمابه چرا در جامه کن باشم
دنیا بر دل من سرد شد. تا روز دیگر معروف کرخی میآمد کودکی یتیم با او همرا ه، گفت این کودک را جامه کن من جامه کردم.
گل نیلوفری از یاسمنش جوش زند اگر از نگهت گل جامه کند در بر خویش