ثوب

معنی کلمه ثوب در لغت نامه دهخدا

ثوب. [ ث َ ] ( ع اِ ) جامه. لباس. لبس. لبوس. ملبس : پوشیدنی. پوشاک. پوشش :
اصاروا الجو قبرک واستنابوا
عن الاکفان ثوب السافیات
هر که ثوبی با تن عاری دهد
در دو عالم ایزدش یاری دهد.عطار.و گویند: فی ثوبی ابی ان افیه ؛ یعنی برذمه من و پدر من است وفای آن. || دل. قلب. || عمل. || پیه تنکی که بالای شکمبه و روده باشد. چادر پیه. ثرب.
ثؤب. [ ث ُءْب ْ ] ( اِخ ) ابن معن. طائی است از قدماء جاهلیت و او جد عمروبن المسیح بن کعب است. ( تاج العروس ).
ثوب. [ ث َ ] ( ع مص ) ثؤوب. ثَوبان. بازگشتن بعد از رفتن. || گرد آمدن مردم. || گرد آمدن آب بعد از آنکه رفته بود. || پر آب گردیدن حوض و ظرف و مانند آن یا قریب به پری رسیدن. || سرزنش کردن کسی را بر کار بد. || جامه کشیدن از بیمار. || فربه شدن بعد از لاغری مرض.
ثوب. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن شحمه تمیمی ملقب به مجیرالطیر. و او ست که حاتم طی را اسیر کرد. ( تاج العروس ).
ثوب. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن النار. شاعری جاهلی است. ( تاج العروس ).
ثوب. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن تَلدة. مردی بود درازعمر. و او راست : شعر در روز قادسیه و از بنووالبه است. ( تاج العروس ).

معنی کلمه ثوب در فرهنگ معین

(ثُ ) [ ع . ] (اِ. ) جامه ، لباس .

معنی کلمه ثوب در فرهنگ عمید

جامه، لباس، پوشاک.
* ثوب مشطب: [قدیمی] جامۀ خط دار.

معنی کلمه ثوب در فرهنگ فارسی

جامه، لباس، پوشاک
( اسم ) ۱- جامه لباس پوشش . ۲- عمل .
ابن تلده مردی بود دراز عمر و او راست شعر در روز قادسیه و از بنووالبه است

معنی کلمه ثوب در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] ثوب به معنای جامه بافته است که شامل نمد و پوستین و مانند آن نمی شود. این کلمه از ریشه (ث و ب) است. لسان العرب در مورد معنای آن می گوید: ثابَ الرَّجُلُ یَثُوبُ ثَوْباً و ثَوَباناً: رجَع بعد ذهابه یعنی بعد از رفتنش بازگشت.
التحقیق در مورد ارتباط این معنا با ریشه کلمه می گوید: والثوب هو ما یرجع الی شخص و یرتبط الی فرد معیّن فانّ لباس کلّ أحد علی کیفیّة مخصوصة و حدود و خصوصیّات معیّنة مناسبة له، و هو کالصورة لجسم الإنسان والزینة له والمعرّف لنفسه فهو کالأجر الذی یتوقّع حصوله و تحقّقه، و بتحصیل الأجر یکمل العمل، ولیس کذلک سائر أسباب المعاش للإنسان من الغذاء والطعام والمسکن والعلوم والصنایع، فانّها عامّة لکلّ فرد ولا یختص بشخص مخصوص حتّی یرجع إلیه.
ثوب آن چیزی است که به شخص بازمی گردد و به یک فرد معین ارتباط دارد چرا که لباس هر کسی به کیفیت مخصوص و حدود و خصوصیات معینی است که مناسب با خود اوست و مانند صورت و زینت است برای جسم انسان، و معرف شخص است... و سائر اسباب معاش مانند غذا و مسکن و علوم و صنایع چنین نیستند چرا که آنها عام هستند برای همه افراد و اختصاص به شخص مخصوصی ندارند تا به او بازگردند.
ثوب در قران به صورت مفرد نیامده ولی ثیاب که جمع آن است در موارد بسیاری آمده است. مانند: «وثیابک فطهر».(سوره مدثر/آیه4) جامه های خویش پاکیزه دار.
«فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن»؛ (سوره نور/آیه60) بر زنان سالخورده که امید شوهر ندارند گناهی نیست که جامه های خویش فروگذارند.
یعنی آن جامه که بالای دیگر جامه ها پوشند، مانند چادر و عبا. از اینجا معلوم می شود که زنان جوان نباید بی چادر و عبا در مناظر مردم ظاهر شوند، جامه های عادی زنان خالی از زیب و آرایشی نیست که جالب نظر و موجب ریبت است، لازم است جامه بی آرایشی روی همه بپوشند و اگر جامه زیرین هم ساده و بی آرایش باشد، باک بدان نیست.
[ویکی الکتاب] معنی ثُوِّبَ: پاداش داده شد
معنی ثِیَابٌ: لباس ها - جامه ها(جمع ثوب)
تکرار در قرآن: ۲۸(بار)
در اصل به معنای «بازگشت نمودن» و «نیکی کردن» و «سودی به کسی رسانیدن» است.
رجوع شی‏ء به محل خود. راغب در مفردات گوید: ثوب در اصل رجوع شی‏ء است به حالت اوّلی و یا به حالتیکه ابتدا برای آن در نظر گرفته شده است مثال اوّلی «نحو ثاب فلان الی داره» (فلانی به خانه خود برگشت) و مثال دوّمی ثوب به معنی لباس است، لباس را بدان جهت ثوب گویند که بافته شده و به حالتیکه در نظر بود رجوع کرده است زیرا در ابتدا از بافتن پارچه، لباس در نظر بود. علی هذا جزای عمل را ثواب گوئیم که به خود عامل برمی گردد ثواب به جزای اعمال نیک و بد هر دو اطلاق شده است مثل فعل «اَثابَهم» برای آنست که «جنّات» همان برگشت اعمال است. به کار رفتن کلمه ثواب درباره جزای درباره جزای عمل بهترین دلیل تجسّم عمل است زیرا اگر عمل مجسّم شده و به عامل باز گردد مصداق واقعی برگشت و رجوع شی‏ء خواهد بود و گرنه برگردنده چیز دیگر می‏شود. در مجمع البیان مثابّه را اسم مکان گفته یعنی محلی که مردم به آن رجوع می‏کنند می‏روند و بر میگردند راغب از بعضی: محل کسب ثواب است نحو . ثوب به معنی لباس و جمع آن ثیاب است . ثور: زیر و رو شدن. پراکنده شدن. از آنها قویتر بودند زمین را زیر و رو (شخم) و آباد کردند مجمع البیان آن را زیرو رو کردن و راغب پراکنده کردن گفته است و هر دو نزدیک به هم اند و شخم زدن توأم با پراکنده کردن است. اِثاره: به حرکت آوردن و پراکنده ساختن است: خدا کسی است که بادها را می‏فرستند و آنها ابرها را به حرکت در میاورند و در آسمانها پخش می‏کنند. به واسطه دویدن غبار مخصوصی بلند کردند.

معنی کلمه ثوب در ویکی واژه

جامه، لباس.

جملاتی از کاربرد کلمه ثوب

زانکه در کردن عمارت عام هم مثوبات باشد و هم نام
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً ای محمد! مؤمنان را بشارت ده که ایشان را بنزدیک ما نواخت نیکوست و کرامت بی‌نهایت و فضل تمام: داعی را اجابت وسائل را عطیّت، مجتهد را معونت، شاکر را زیادت، مطیع را مثوبت. بشارت ده ایشان را که چون می‌گزیدم ایشان را عیب می‌دیدم نه پسندیدم تا بیشتر از نهانها ور رسیدم رهی را به بی‌نیازی خود چنانک بود برگزیدم. بشارت ده ایشان را که آنچه اوّل بود امروز همان، ابریست از برّ باران، مؤمنان را جاودان، نه فضل را پایان، نه محابا را گران. بشارت ده که اگر رهی را جرم بسیارست، فضل مولی از آن بیش است که هر کار کننده‌ای در هر حال بسزای خویش است. این همه که شنیدی از فضل، کبیر است نه فضل کبیر، فضل کبیر خود حالی دیگر است و نواختی دیگر. عیشی روحانی با صد هزار طبل نهانی و رستاخیز جاودانی، نفسی بصحبت آمیخته، جانی در آرزو آویخته، دلی بنور یافت غرق گشته، از غرقی که هست، طلب از یافت باز نمی‌داند و از شعاع وجود عبارت نمی‌تواند، در آتش مهر می‌سوزد و از ناز باز نمی‌پردازد، بزبان حال همی گوید:
کرد ایرانی بدور وی سلب ثوب الحداد جسمشان مصلوب و مقلوب از صلیب اندر قلیب
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح سندس رومی گشته سلب یاسمنا
همیشه تا دهن صبح بر کند ثوبا سحرگهان که زند مغز آفتاب عطاس
فرزندان عامور بن ثوبل بن یافث بن نوح به طرف چپ خاور بیرون شدند و جمعی از آنها؛ یعنی فرزندان ناعوما از ناحیه جربی به سمت شمال رفتند و در شهرها پراکنده شده و چندین امت شدند به نام‌های برجان، دیلم، تبر، طیلسان، جیلان، فیلان، الان، خزر، دودانیه و ارمن.
هر که ثوبی بر تن عاری دهد در دو عالم ایزدش یاری دهد
در مثوبت جنس طاعت کی بود هر خدمتی در مثابت مثل قرآن (بوده) هر افسانه ای
ثوبان گفت: آن روز که این آیت فرو آمد مصطفی ص گفت: تبّا للذّهب تبا للفضّه. قالوا یا رسول اللَّه! فای المال ندّخره. قال: قلبا ذاکرا و لسانا شاکرا و زوجة صالحة، و روی زوجة مؤمنة تعین احدکم علی دینه.