ثبور

معنی کلمه ثبور در لغت نامه دهخدا

ثبور. [ ث ُ ] ( ع اِمص ) هلاکی. عذاب. || زیان. خسران. || بازداشتن. || زیان کشیدن. || هلاک گردیدن. || هلاک گردانیدن. هلاک کردن کسی را. || رسیدن سختی و بدی. || واهلاکا گفتن. ( غیاث ). ویل ! وای ! :
بانگ میزد واثبورا واثبور
همچو جان کافران در قعر گور.مولوی.آن چنان کاندر زمستان مردعور
او همی لرزید و میگفت ای ثبور.مولوی. || مولوی در شعر ذیل ترکیب نان ثبور را بمعنی حق ناشناس آورده است :
از برای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
|| زفیر. زفره.

معنی کلمه ثبور در فرهنگ معین

(ثُ بُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بازداشتن . ۲ - هلاک کردن . ۳ - (مص ل . ) زیان کشیدن . ۴ - هلاک گردیدن . ۵ - (اِ. ) عذاب .

معنی کلمه ثبور در فرهنگ عمید

۱. هلاک شدن، هلاکت.
۲. گفتن واویلا یا واهلاکا.

معنی کلمه ثبور در فرهنگ فارسی

هلاک شدن، واویلا یا واهلاکا گفتن، هلاک، ویل، وای
۱-( مصدر ) بازداشتن . ۲- هلاک کردن بهلاکت رسانیدن . ۳- ( مصدر ) زبان کشیدن . ۴- هلاک گردیدن . ۵- واهلاکاگفتن ویل وای . ۶- ( اسم ) عذاب .۷- زیان خسران . ۸- زفیر زفره .

معنی کلمه ثبور در ویکی واژه

بازداشتن.
هلاک کردن.
زیان کشیدن.
هلاک گردیدن.
عذاب.

جملاتی از کاربرد کلمه ثبور

آنکه در عشق، معشوق را برای خود خواهد؛ قبول و ردّ و قبض و بسط و سکر و صحو و فنا و بقا و غیبت و حضور و ظهور و ثبور و ستر و تجلی و حزن و سُرور و مکون و ظهور در عالم او سر ازو بر زنند و او را ده عمر نوح به سر آید و این منازل هنوز به پای او قطع نشده باشد و حق هیچ منزلی نگذارده باشد و به حقیقت تا حق منزلی گذارده نشود به منزلی دیگر نبود و او از اسرار آگاه نبود پس بیچاره همیشه در راه بود و پیوسته بر گذرگاه؛ هرچه از افق هستی پدید می‌آید او از کمال حیرت چنگ در او میزند هذا رَبّی می‌گوید. باز آنکه خود را برای معشوق خواهد این اضداد از راه او برخیزند و به هیچ حال در دید وقت او درنیاویزند او را بدو گذارند و زمام امور او بدو سپارند زیرا که مبتدی راه عشقست و طالب مقام صدقست هنوز از وجود قطرهٔ نساخته است و در بحر غیب نینداخته هنوز وی در نظر اوست اگرچه به سوی عالم وحدت سفر اوست بی شک هنوز پیداست اگرچه شیداست همانا در نمازست که زبان مسألتش درازست هنوز در رکوعست که در طلب با خشیت و خضوع و خشوعست هنوز بنده است اگرچه خود را بر در افکنده است عجب ازین درد نمی‌کاهد که خود را برای او می‌خواهد از برای این الم نمی‌گدازد که می‌خواهد که با او سازد. و اما آنکه از درخواست برخاست در فناء دوم او را مقر شود و از خود و غیرخود بی‌خبر شود بقاء او بدو بود و نظر سرش از او دور بود بدو حاضر بود و بدو ناظر بود او بسر اوقات جلال قریب بود و کارش بس عجیب بود ادراک مقام او از ادراک عقول بعید بود شاه بود اگرچه در زمرهٔ عبید بود و این در مقام فناء سوم باشد چنانکه گفته‌اند:
فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ای اذا قرأ کتابه ینادی بالویل و الهلاک فیقول: و اهلکاه وا ثبوراه.
صبرنا و طارواثم ساروا بارضنا فویل لقوم صابر و ثبور
مخالفان ز خلاف تو زیر بند رقاب موافقان ز رضایت بری ز رنج و ثبور
ابک لی قبل ثبوری فی‌النوی بعد طوفان النوی خل البکا
عشق چون بکمال رسد عاشق از معشوق گریزان شود زیرا که داند که در ظهور او ثبور این بود عِندَظُهورِ الحَقِّ ثبُورِ الخلْقِ و آنچه گفته‌اند هر عاشق را که با خود کار است معشوقه از او بیزار است برین معنی قریبست. ای عزیز در اوان ظهورصباح ضوء مصباح باطل شودو مضمحل گردد اِذا طَلَعَ الصَّباحُ حَصَلَ الاِسْتغناءُ عَنِ المِصْباح:
بانگ می‌زد وا ثبورا وا ثبور هم‌چنانک کافر اندر قعر گور
طالب نشئهٔ بقا سوی خدا روان شود دستهٔ نشئهٔ فنا سوی ثبور می‌رود
کی برای ظلمت آرد سجده نور واثبور و واثبور و واثبور
گر نباشی از اهل ستر به زهد خواند باید بسیت ویل و ثبور