معنی کلمه تیزویر در لغت نامه دهخدا
گزیدند پس موبد تیزویر
سخنگوی و بینادل و یادگیر.فردوسی.بفرمود تا پیش او شد دبیر
همان راهبر موبد تیزویر.فردوسی.چو بشنید بگزیدشاه اردشیر
جوانی گرانمایه تیزویر.فردوسی.یکی تیزویریست بسیاردان
کزو نیست احوال گیتی نهان.لبیبی ( گنج بازیافته ص 30 ).مثالی از امثال قرآن ترا
نمودم بر آن بنگر ای تیزویر.ناصرخسرو.زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر بهوش و بصیری و تیزویر.ناصرخسرو.|| بسیار تیز و خداوند تیزی رانیز گویند. ( برهان ). بسیار تیز و برنده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.