تیتال. ( اِ ) فریب و چاپلوسی را گویند. ( برهان ). مکر و فریب و بدین معنی مشترک است در هندی. ( آنندراج ). فریب و حیله و مکر و چاپلوسی.( ناظم الاطباء ). فریب و مکر و چاپلوسی و تملق. ( فرهنگ فارسی معین ). سخنان فریبنده. گفتاری فریبنده. سخنان آرام کننده. چرب زبانی با طفل. آرام کردن بچه و مانند او را بزبان : با زبان و تیتال طوری بچه را از گریه بازداشتم. با بچه با زبان و تیتال باید رفتار کرد نه با کتک. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) : لب از مژگان پر از تیتال عشوه دو چشم آبستن اطفال عشوه.فوقی یزدی ( از آنندراج ).چون کلام اﷲ ناطق معجزی داری بیار هیچکس از شیوه تیتال پیغمبر نشد.باقر کاشی ( ایضاً ).
معنی کلمه تیتال در فرهنگ معین
(اِ. ) ۱ - فریب ، مکر. ۲ - چاپلوسی .
معنی کلمه تیتال در فرهنگ عمید
۱. مکر، فریب. ۲. (اسم مصدر ) چاپلوسی.
معنی کلمه تیتال در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - فریب مکر . ۲ - چاپلوسی تملق .
معنی کلمه تیتال در ویکی واژه
فریب، مکر. چاپلوسی.
جملاتی از کاربرد کلمه تیتال
ز آن سپس هر که ز من خواهد گیرد حکمی زر و سیم ار ندهد گیرم از او با تیتال
برادر مهربان آقا علی به پاس یک رنگی و خوش گمانی در سودای اسب اگر همه مایه زیان کند وهمسایه به بیغاره تیغ زبان یازد نوشته از تو نخواهد خواست، و با این ساز هم کنده و سامان پارکنده که شمارش همه بر وام است و هر سر موی از پریشانی و نیستی آخته تیغی بر اندام. صد سال دیگر نام خواهندگی و خواستاری نخواهد برد ولی داد و ستد و آنگه با دوستان یکدل سرسری کار هنرمندان و کیش نام پسندان نیست. نوشته از ساختگی دوشیزه و از گرد تیتال پاکیزه پابرهنه و پارسی بر نگار.
جز آن خنده سرد و تیتال گرم تهی از شگفتی و بیرون ز شرم
بارها پیدا و پنهان ساز لابه ها داده ام و از سیم سره و زر سارا نیازها فرستاده مگر آن روزنامه رسوائی را بازستانم و بر آتش سوخته خود را در زیست و مرگ از نفرین و دشنام هر پخته و خام باز رهانم. همه گوش از شنفتن گران دارد و هوش از پذیرفتن بر کران. باری کما بیش یکصد و سی نامه نوشته های پارسی پیکر را بر نگاشته است و انباز نگارش های پیشین داشته، اگر شما را از این گیاه بی آب و رنگ ناز و ننگی نیست و به دستور دیرین دل و دست دانش دوست را به نگاشتن و داشتن انداز و آهنگی هست، از ایشان بخواهند مرا دل و دستی که چیزی توانم نگاشت نیست . فرزندی ابراهیم هم از خواندن و نوشتن هنگامی ندارد اگر نه این بود خود بی سپاس تراشی و خواهش پاداشی بندگی می کردم. زندگی که نه در راه دوستان است مرگ از آن خوشتر، درود و ستایشی پاک از آلایش تیتال و آرایش تر فروشی به سرکار گرامی سرور مهربان مسکین بسته به مهربانی شما است و نغز و زیبا گفتن بر گردن کاردانی شما.
اسمعیل، این روزگار هفتاد سال، خود را بارها از در کرد و کار و گفت و گزار آزموده ام، چه دوستی، چه دشمنی، چه کیهان پرستی، چه در کارهای جاوید خانه، چه شناسائی زشت و زیبا، چه برخورد سود و زیان؛ به خاک و خون بزرگان سوگند اگر به اندازه بال مگس و پای ملخی در خویش گوهر دانایی و بینایی همی بینم. کورکورانه راهی رفتیم، و هر کس بهر نام و نشان خواست ما را ریشخند کرد، و به تیتال و تر فروشی خر خود را از پل گذرانید، و در جامه دوستی دشمنی ها کرد که آل مروان با دودمان هاشم نکردند.
پیش از آنکه ناله دادخواهی گوش دار سرکار پادشاهی گردد و فرمان گرفت و دژخیم خون ریز بر آن دزد زن بمزد نوشته و راهی، با صد هزار لابه و لاغش فراز آمدم و پوزش های کین سوز مهرساز آغاز نهادم، خاکش از روی رفتم و گرد از موی، که آسوده زی و فرسوده مپای، هر مایه کالا که از تو درین سودای بی سود زیان کرد و آن دزد دغا پیشه به تیتال از میان برد و بر کران تاخت، دو بالا خواهم خواست و اگر هیچش نباشد زن و فرزند خویش و پیوندش را با تو به جای برده و لالا خواهم فروخت.