تنزیه
معنی کلمه تنزیه در لغت نامه دهخدا

تنزیه

معنی کلمه تنزیه در لغت نامه دهخدا

( تنزیة ) تنزیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) برجهانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). برجستن و برسکیزانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || برگشنی داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم جهانیدن نر بر ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
تنزیه. [ ت َ ] ( ع مص ) دور کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). دور گردانیدن. ( زوزنی ). دور داشتن خود را از زشتی و بدی و پرهیز کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). دور کردن و پاک کردن از چیزهای زشت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پاکی و طهارت و تقدیس و پارسایی و پاکدامنی و دوری از عیب. ( ناظم الاطباء ) :
بنموده به سر نمای تنزیه
حسنت چو عروس چرخ زیور.ناصرخسرو. || به دوری صفت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || عبارت است از دور بودن خدای تعالی از اوصاف بشر. ( از تعریفات جرجانی ).
- اهل تنزیه ؛جماعتی از مسلمین که مخالف فرقه مشبهه و مجسمه می باشند. در خاندان نوبختی آرد:... فرقه مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامه مسلمین و ارباب نظر و استدلال قرار گرفتند، چه این جماعت مخالف می گفتند که خداوند در هیچیک از صفات خود به بندگان شباهت ندارد و هر صفتی که در خداوند موجود است با همان صفت در انسان مخالف است. مثلاً علم و قدرت و اراده ٔالهی بکلی با علم و قدرت و اراده بشری تفاوت دارد.این جماعت اخیر را اهل تنزیه می گویند. ( خاندان نوبختی تألیف اقبال ص 40 ).

معنی کلمه تنزیه در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را از عیب و آلودگی دور کردن .

معنی کلمه تنزیه در فرهنگ عمید

۱. کسی را از عیب و آلایش دور کردن.
۲. پاک و بی آلایش دانستن.
۳. دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی.

معنی کلمه تنزیه در فرهنگ فارسی

کسی راازعیب و آلایش دورکردن، پاک وبی آلایش دانستن
۱-( مصدر ) دور کردن از عیب و آلایش کسی راپاک و بی آلایش دانستن. ۲- ( اسم ) پاکی طهارت پاکدامنی . جمع : تنزیهات . یا تنزیه و تشبیه . پاک داشتن و مانند کردن ( خدای را ) .
برجهانیدن ٠ یا بر گشنی داشتن ٠

معنی کلمه تنزیه در دانشنامه عمومی

در دین، تنزیه به معنی برتری و تعالی خدا نسبت به آفرینش است. در دینشناسی یهودی قرون وسطا، خدا با نام بی پایان شناخته می شد. در اسلام، نیز ذات خداوند از توصیف مبرا دانسته می شود و شرق و غرب متعلق به الله دانسته می شود. در دیگر ادیان نیز مراتب تنزیهی وجود دارد.

معنی کلمه تنزیه در دانشنامه آزاد فارسی

تَنْزیه
در اصطلاح عرفان، منزّه و مبرّاداشتنِ ذات اقدس حق، از هرآنچه شایسته و سزاوار مرتبۀ ربوبیِ او نیست. تنزیه او از این است که در الوهیت شریکی داشته باشد، یا به وصف امکان و امکانیات متصّف شود، یانسبت به هر آنچه در دایرۀ وجود است، عالم نباشد. در کلام اسلامی، معنای تنزیه نقطۀ مقابل تشبیه است.

معنی کلمه تنزیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تنزیه (قرآن). تنزیه، از «نزه» و به معنای دوری در مکان و غیر آن است
و تنزیه دور داشتن شخص از زشتی (و در مورد خداوند ، دور داشتن و پاک دانستن او است از توصیف مشرکان، شبیه، شریک و نقایصی که در حق او روا نیست.) .در این مدخل از واژه های «سبحان» و مشتقات آن، «تعالی الله»، «قدوس»، «نقدس» و آنچه معنای تنزیه را می فهماند، استفاده شده است.
عناوین مرتبط
تنزیه شوندگان ( خدا ،عیسی علیه السلام،محمد صلی الله علیه و آله وسلّم و یوسف علیه السلام) و تنزیه کنندگان خدا ( آسمان، اولواالالباب، علی علیه السلام، محمد صلی الله علیه وآله، موسی علیه السلام و یونس علیه السلام).

معنی کلمه تنزیه در ویکی واژه

کسی را از عیب و آلودگی دور کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تنزیه

خلوتِ تنزیه و این سامان ‌کدورت‌حیرت است گرد ما عمری است از خود دور می‌راند عدم
دعوت تنزیه حسن بی‌مثالی می‌کنم گر زنم آیینه صیقل خانه خالی می‌کنم
الحقیقه: مرادشان بدان اقامت بنده باشد اندر محل وصل خداوند و وقوف سر وی بر محل تنزیه.
ح. تنزیه مطلق، یعنی هیچگونه شباهت و مماثلت میان خدا و ماسوا وجود ندارد. (بر خلاف نظر معتزله)
بگشاده به شه‌نمای تنزیه حسنت زعروس عرش زیور
ناقه تنزیه چو تنها فتاد پای ز معموره به صحرا نهاد
با عشق ز عقل حرف تنزیه زدن کُر ساختن است در میان دریا
تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة معروف‌ترین اثر نائینی است که آن را در فروردین ۱۲۸۸ خورشیدی (ربیع‌الاول ۱۳۲۷) پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و پیش از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان) نوشت و در همان سال در بغداد به چاپ رساند.
ندیدی که چون خلیل صلوات اللّه علیه اندر ملکوت آسمان‌ها نگاه کرد و اندر حقیقت وجود آن تأمل و تفکر نمود، دلش بدان حاضر شد. به رؤیت فعل طالب فاعل گشت؛ تا حضور وی فعل را دلیل فاعل گردانید و اندر کمال معرفت گفت: «إنّی وجَّهْتُ وَجْهِیَ للّذی فَطَرَ السّمواتِ و الأرضَ حَنیفاً (۷۹/الأنعام)»؛ و حبیب را چون به ملکوت بردند، چشم از رؤیت کل فرا کرد فعل ندید و خلق ندید و خود را ندید تا به فاعل مکاشف شد اندر کشف، شوق بر شوقش بیفزود و قَلَقْ بر قلقش زیادت شد و طلب رؤیت کرد. رؤیت روی نبود رای قربت کرد قربت ممکن نگشت، قصد وصلت کرد وصلت صورت نبست. هرچند که بر دل حکم تنزیه دوست ظاهرتر شد، شوق دوست زیادت‌تر گشت. نه روی اعراض بود و نه امکان اقبال. متحیر شد. آن‌جا که خُلّت بود حیرت کفر نمود و این‌جا که محبت بود وصلت شرک آمد و حیرت سرمایه شد؛ از آن‌چه آن‌جا حیرت اندر هستی بود و آن شرک باشد و این‌جا در چگونگی و این توحید باشد.
تنزیه خواهی از در تشبیه نگذری رنگست عالمی ‌که ز بو می‌دهد نشان
«لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً» کما زعموا، «لَاصْطَفی‌ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ» یعنی الملائکة، کما قال: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا». و قیل: معناه لو اتّخذ من خلقه ولدا لم یتّخذه باختیارهم بل یصطفی من خلقه من یشاء، ثمّ نزّه نفسه فقال سبحانه تنزیها له عن ذلک ممّا لا یلیق بطهارته: «هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
حق است آیینه‌دار جوهر احکام تنزیهت برآوردی زدل زنگار باطل هر چه خواهی کن