تمتع

معنی کلمه تمتع در لغت نامه دهخدا

تمتع. [ت َ م َت ْ ت ُ ] ( ع مص ) برخورداری گرفتن. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برخورداری یافتن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منفعت گرفتن. ( غیاث اللغات ). نفع بردن از چیزی به زمان دراز. ( از اقرب الموارد ). گوارا زندگی کردن با مال کسی و لذت بردن از آن. ( از اقرب الموارد ). برخورداری و بهره و سود و خوش آیندگی. ( ناظم الاطباء ). با لفظ یافتن و دیدن و گرفتن و بردن و برداشتن و داشتن از چیزی مستعمل است. ( آنندراج ). و در بهار عجم نوشته که تمتع بلفظ دیدن و بردن و برداشتن مستعمل است. ( غیاث اللغات ) :
چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون
به آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز.قریع.و انواع تمتع و برخورداری برآن پیوست. ( کلیله و دمنه ). و انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. ( کلیله و دمنه ). آمرزش براطلاق مستحکم شود. آنجا که جهانی از تمتعآب و نان...محروم مانده باشد. ( کلیله و دمنه ).
گر تمتع نباشد از زر و سیم
چه زر و سیم و چه سفال و حجر.ابن یمین.رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
|| عمره با حج آوردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به عمره حج کردن حاجی یعنی عمره را با حج آوردن. ( از اقرب الموارد ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جمع بین افعال حج و عمره در ماههای حج در یکسال بی آنکه با اهل خود مباشرت کند. ( از تعریفات جرجانی ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به حج شود.

معنی کلمه تمتع در فرهنگ معین

(تَ مَ تُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) برخوردار شدن ، بهره مند شدن .

معنی کلمه تمتع در فرهنگ عمید

برخورداری یافتن، برخوردار شدن، حظ و بهره بردن، بهره مند شدن.

معنی کلمه تمتع در فرهنگ فارسی

برخورداری یافتن، برخوردارشدن، حظوبهره بردن
۱-( مصدر ) برخوردار شدنبرخورداری یافتن بهره بردن . ۲ - ( اسم ) برخورداری . جمع : تمتعات .

معنی کلمه تمتع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَمَتَّعَ: بهره برد (در جمله"فَمَن تَمَتَّعَ بِـﭑلْعُمْرَةِ إِلَی ﭐلْحَجِّ "یعنی :پس هر کس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حج یعنی با عمره عمل عبادت خود را ختم کند ، و تا مدتی از احرام درآید تا دوباره برای حج احرام بپوشد)
معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند
معنی فَاکِهُونَ: خوش و شیرین کامان - آنان که با سخنانی که مایه خوشحالی وخنده است با یکدیگر سخن می گویند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معنای گفت و شنودی است که مایه خوشحالی باشد و ممکن هم هست به معنای تمتع و لذت بردن باشد )
معنی فَاکِهِینَ: خوش و شیرین کامان - آنان که با سخنانی که مایه خوشحالی وخنده است با یکدیگر سخن می گویند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معنای گفت و شنودی است که مایه خوشحالی باشد و ممکن هم هست به معنای تمتع و لذت بردن باشد )
معنی لَمْ نُمَکِّن: امکانات ندادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم دارد ، و یا مکانتی در نزد مردم ...
معنی نُمَکِّنَ: امکانات می دهیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم دارد ، و یا مکانتی در نزد مردم...
معنی مَکَّنِّا: قدرت و تمکین دادیم- امکانات دادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم دارد ، و یا ...
معنی مَّکَّنَّاکُمْ: به شما قدرت و تمکین دادیم - به شما امکانات دادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در ع...
معنی مَّکَّنَّاهُمْ: به آنان قدرت و تمکین دادیم - به آنان امکانات دادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در...
معنی یُمَکِّنَنَّ: قطعاً استوار می سازد - قطعاً استقرار می دهیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم د...
معنی مَشْعَرِ: مشعرالحرام یا مزدلفه نام محلی است میان عرفات و منا که پس از وادی یا دره ی مأذمین قرار دارد و حجاج باید بعد از غروب شرعی روز عرفه یعنی پس از پایان وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه به این سمت حرکت کنند تا در مشعر برای مدتی هرچند کوتاه به عنوان یکی از وا...
ریشه کلمه:
متع (۷۰ بار)

معنی کلمه تمتع در ویکی واژه

برخوردار شدن، بهره مند شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تمتع

که برد تمتع از منطق طوطی شکرخا که همی ز ابلهی گوش به سوی زاغ دارد
می‌فرمایند که اگر استادی یا یاری را از این کس داعیه تمتعی باشد باید که بی‌توقف و تردد تن در دهد و دفع به هیچ وجه روا ندارد که الفرصه تمر مر السحاب
اتاق بازرگانی مکه برآورد کرده است که هر زائر خارجی حج تمتع، حدود چهار هزار و ششصد دلار هزینه می‌کند. این رقم برای زائران داخلی کمتر از هزار و پانصد دلار برآورد شده است. در مورد ایران، متوسط هزینه کاروان‌ها برای یک نفر حدود سه هزار دلار است. البته با احتساب هزینه‌ها شخصی این هزینه برای هر ایرانی دست کم هشت هزار دلار است.
شدیم پیر و نداریم حسرتی بجز این که بی تمتع ازین می گذشت عهد شباب
مال کز وی تمتعت نبود چه کنی مار گنج خواهی بود
این خود هست و لکن: یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها، بیان می‌کند که چون محبوب که خواهد خود را بر عین عاشق جلوه دهد، نخست از پرتو جمال خود عین او را نوری عاریت دهد، تا بدان نور آن جمال ببیند و از او تمتع گیرد، و چون بدان نور از آن شهود حظی تمام استد، بازفروغ نور روی او عین عاشق را نوری دیگردهد، تا بدان نور ملاحظه، نوری روشن‌تر از اول کسب کند، و علی هذا بر مثال تشنه‌ای که آب دریا خورد، هر چند که بیش خورد تشنه‌تر گردد، هرچند یافت بیش، طلب بیش. همه چیز را تا نجوئی نیابی،‌ جز این دوست را تا نیابی نجوئی. تشنۀ این آب هرگز از این سیراب نشود.
هنگامهٔ تمتع این باغ فتنه داشت سرو و چنار دست به جای ثمر کشید
و اما وجوه گزاردن حج سه است: افراد و قران و تمتع و افرد فاضل تر چنان که حج او لا تنها بگذارد، چون تمام شود از حرم بیرون آید، احرام عمره آرد آنگه عمره بکند و احرام عمره از جعرانه فاضل تر از آن که از تنعیم و از تنعیم فاضلتر از آن که از حدیبیه و از این هر سه جای سنت است.
بی چشم زخم، گوهر شهوار عبرت است صائب تمتعی که زدوران گرفته ایم
زمال خویش به احسان تمتعی بردار مشو ز گنج به نامی چو اژدها قانع
بده توفیق حکم و حکمت و اخلاص در طاعت لقای صاحب الامر و تمتع بردن از نورش‏