تلذذ
معنی کلمه تلذذ در فرهنگ معین
معنی کلمه تلذذ در فرهنگ عمید
معنی کلمه تلذذ در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) مزه گرفتن لذت بردن . ۲ - ( اسم ) لذت . جمع تلذذات .
معنی کلمه تلذذ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تلذذ
مرا ز روز ازل درد و عشق شد قسمت خوشا تلذذ ریزا به قسمت خویش
شیخ الاسلام گفت: بووایل شفیق بن سلمة الکوفی از تابعین است از بزرگان، بنوحه گر بنیوشیدی بگریستی. سیدی گفته ازین طایفه: التلذذ بالبکاء ثمن البکاء.
و اما زیادتر از قدر حاجت را بهتر آن است که نگیرد بلی اگر خواهد آن را به فقرا دهد و بذل کند، گرفتن آن ضرر ندارد و باید دفعه انفاق فقرا کند و نگاه ندارد، که گاه است نفس در مقام فریب او برآید همچنان که جمعی متصدی خدمت فقرا و متکفل حال ایشان شدند و از اغنیا می گرفتند و به فقرا می دادند، عاقبت نفس و شیطان با هم ساخته او را فریفتند و این را وسیله جمع مال و تنعم و تلذذ قرار دادند، و به هلاکت رسیدند و سزاوار مومن، آن است که تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند و سوال ننماید، زیرا که آن متضمن شکوه از خدا، و ذلیل کردن خود است و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می کند، زیرا که بسا باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشد، یا محافظت آبروی خود کند، یا به روی ریا چیزی بدهد و چنین چیزی معلوم نیست که شرعا حلال باشد.
داش غلم مرگ تو حظ کردم از اشعار تو من متلذذ شدم از لذت گفتار تو من
مانند کسی که مرض مزمنی داشته باشد که سالها به آن مبتلا بوده و خواب و آرام او منقطع گشته و یقین داند که حجامت دفع آن را می کند، پس، از حجامت کردن، متلذذ می گردد.
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً انسان اینجا ولید مغیرة است یعنی اعطیناه نعمة و صحة و سعة، و اذقناه حلاوتها و مکنّاه من التلذذ بها ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ یعنی ثمّ سلبناه ایاها یئس من النعمة و کفرها لانّه لا ثقة له باللّه بل وثوقه بما فی کفه من المال.
و از این جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمردند و فرمودند: «حبّب إلیّ من دنیاکم ثلث الطّیب و النّساء و قرّة عینی فی الصّلوة» یعنی «سه چیز از دنیای شما در نزد من محبوب است بوی خوش، و زنان، و روشنی چشم من در نماز است» و با وجود اینکه نماز از اعمال آخرت است پس دنیای مذموم عبارت است از لذتی که وسیله لذت دیگر در آخرت نباشد و آن نیست مگر تلذذ به معاصی، و تنعم در مباحاتی که زاید بر قدر ضرورت است.
در جمله شاهزاده را با بچه مرغ الفی تمام افتاد، پیوسته با او بازی کردی و هر روز فنزه به کوه رفتی و از میوههای کوه که آن را در میان مردمان نامی نتوان یافت دو عدد بیاوردی، یکی پسر ملک را دادی و یکی بچه خود را، و کودکان حالی بدان تلذذی مینمودند از حلاوت آن، و به نشاط و رغبت آن را میخوردند، و اثر منفعت آن در قوّت ذات و بسطت جسم هرچه زودتر پیدا میآمد، چنانکه در مدت اندک ببالیدند و مخایل نفع آن هرچه ظاهرتر مشاهده کردند، و وسیلت فنزه بدان خدمت مؤکدتر گشت و هر روز قربت و منزلت وی میافزود.
رابعه گفت: از این سخن بوی می آید شقیق گفت لیس به صادق فی دعواه من لم یشکر علی ضرب مولاهُ صادق نیست در دعوی خویش شکر نکند بر زخم مولای خویش رابعه گفت از این به باید مالک دینار گفت لیس به صادق فی دعواه من کم یتلذذ بضرب مولاه صادق نیست در دعوی خویش هر که لذت نیابد از زخم دوست خویش.
و از امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که فرمودند: «اگر مردم فضیلت شناخت خدا را بدانند چشم نخواهند انداخت به متاع دنیا و نعمتهای آن، و دنیا در پیش ایشان کمتر خواهد بود از آنچه بر آن راه می روند که خاک باشد، و متنعم و متلذذ خواهند شد به معرفت خدا مانند تلذذ کسی که همیشه در روضه های بهشت با اولیاء الله بوده باشد به درستی که معرفت خدا انیس است از هر وحشتی، و رفیق است در هر تنهائی، و نور هر ظلمتی است، و قوت هر ضعیفی است، و شفای هر دردی است».