تقعر

معنی کلمه تقعر در لغت نامه دهخدا

تقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] ( ع مص ) دور اندیشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). تعمق. ( اقرب الموارد ). || لب پیچیدن در سخن. || به اقصای دهن سخن گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تقعیر. ( اقرب الموارد ). || دور درشدن در کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || انصراع و انقلاب : تقعرت المشاجر بالفئام ؛ ای انقلبت فانصرعت و ذلک فی شدة القتال. ( اقرب الموارد ). || به تکلف فصاحت نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تقعیر شود. || مقعر بودن چیزی. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تقعر در فرهنگ معین

(تَ قَ عُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) گود شدن .

معنی کلمه تقعر در فرهنگ عمید

۱. گود شدن، گودی پیدا کردن.
۲. سخن گفتن از ته حلق.

معنی کلمه تقعر در فرهنگ فارسی

مقعربودن، گودشدن، گودی پیداکردن، سخن ازته حلق
۱ - ( مصدر ) گود شدن گودی یافتن . ۲ - ( اسم ) گودی . جمع : تقعرات .

معنی کلمه تقعر در ویکی واژه

گود شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تقعر

استخوان‌های خرده‌دست طوری در کنار هم قرار گرفته‌اند که یک قوس را درست می‌کنند. تقعر این قوس به سمت قدام یا کف دستی است.