تفهم

معنی کلمه تفهم در لغت نامه دهخدا

تفهم. [ ت َ ف َهَْ هَُ ] ( ع مص ) دریافتن به درنگ. ( تاج المصادر بیهقی ). دریافتن. ( زوزنی ) ( دهار ). اندک اندک دریافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ادراک. دریافت و بازیافت. ( ناظم الاطباء ) : که اگر در خواندن فروماند به تفهیم معنی کسی تواند رسید. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه تفهم در فرهنگ معین

(تَ فَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دریافتن ، فهمیدن .

معنی کلمه تفهم در فرهنگ عمید

۱. فهمیدن، دریافتن.
۲. مطلبی را کم کم درک کردن.

معنی کلمه تفهم در فرهنگ فارسی

فهماندن، دریافتن، کم کم مطلبی رادرک کردن
۱ -( مصدر ) دریافتن فهمیدنفهم کردن . ۲ - ( اسم ) دریافت . جمع : تفهمات .

معنی کلمه تفهم در ویکی واژه

دریافتن، فهمیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تفهم

«أَمْ حَسِبْتَ» ای بل حسبت، ترک الکلام الاوّل و استفهم عن الثّانی و المراد النّهی ای لا تتعجّب من ذلک فلیس ذلک بالبدیع من صنعنا معنی آنست که ای محمّد تو شگفت داری و عجب کار آن جوانمردان اصحاب الکهف؟! عجب مدار که آن از صنع ما بدیع نیست: فالعجائب فی خلق السّماوات و الارض اکثر در آفرینش آسمان و زمین و هر چه در آن عجائب بیشتر است و تمامتر.
یادگیر این سخن ایمرد سخن پیشه زمن که گر این فهم کنی عز تفهم بینی
وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا زائلة مضمحلة، سمّاها متاعا لانّها تفنی و لا تبقی کمتاع البیت. و ما عند اللَّه من الثواب افضل و ادوم. أَ فَلا تَعْقِلُونَ ا فلا تفهمون فتمیّزوا بین المضمحلّ الذاهب و بین الباقی الدائم. و قرأ ابو عمرو: ا فلا یعقلون بالیاء، و وجهه ظاهر.
ثم خوّف اهل مکة فقال: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ» ای قبل قریش من امة کافرة. «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» هل تری منهم احدا؟ «أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً» صوتا الاحساس الادراک بالحاسة الرکز الصوت الخفی، و الحرکة الّتی لا تفهم.
«تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» نصب علی المصدر ای تحیون انفسکم بما تحیّة، «مُبارَکَةً طَیِّبَةً» مبارکة بالاجر طیبة بالمغفرة. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» یعنی اذا اراد اللَّه فرض شی‌ء علیکم بیّنة هذا البیان، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» لکی تعقلوا و تفهموا، و قیل لتکونوا عقلاء صالحین.
آنم که گه مدح تو چون موی شکافم سرگشته شود عقل از ادراک و تفهم
بذات خویش ممکن جز عدم نیست عدم را در تفهم بیش و کم نیست
أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً یعنی أ یعبدون مالا یقدر ان یخلق شیئا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ یعنی الاصنام. و انّما جمع جمع السّلامة لأنّ فیما یعبد، الشّیاطین و الملائکة و المسیح. و محتمل است که: وَ هُمْ یُخْلَقُونَ ضمیر عابدان نهد نه ضمیر اصنام، و معنی آنست که مشرکان بتان را عبادت میکنند که قدرت آفرینش ندارند، چرا نه اللَّه را پرستند که قدرت آفرینش دارد، و ایشان همه آفریده اواند، وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ هذه صفة الاصنام. آن گه خطاب با مؤمنان برد: وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ یعنی و ان تدعوا المشرکین، إِلَی الْهُدی‌ لا یَتَّبِعُوکُمْ لأنّ فی علم اللَّه أنّهم لا یؤمنون. سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ هم چنان است که آنجا گفت: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، و اگر خواهی وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ خطاب با مشرکان بر، و ها و میم با معبودان ایشان. و معنی آنست که اگر این خدای خواندگان خویش را خوانید با راه از پی شما بنیایند، از بهر آنکه ایشان را نه دانش است و نه دریافت، لا تعقل و لا تفهم. آن گه گفت: سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ یکسان است بر شما که پرستگاران ایشانید که ایشان را خوانید یا خاموشان باشید.
یا واضع المیّت فی قبره‌ خاطبک القبر و لم تفهم‌
و لقد اشکوا فما افهمها و لقد تشکوا فما تفهمی