تعشق

معنی کلمه تعشق در لغت نامه دهخدا

تعشق. [ ت َ ع َش ْ ش ُ ] ( ع مص ) عشق نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). عاشقی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). تکلف عشق. ( از اقرب الموارد ). عشق و عشق ورزی و محبت و دوستی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تعشق در فرهنگ معین

(تَ عَ شُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) عاشقی کردن .

معنی کلمه تعشق در فرهنگ عمید

۱. عاشق شدن، عشق ورزیدن.
۲. اظهار عشق کردن.

معنی کلمه تعشق در فرهنگ فارسی

عاشق شدن، عشق ور یدن، اظهارعشق کردن
( مصدر ) عاشق شدن مهر ورزیدن عاشقی نمودن .

معنی کلمه تعشق در ویکی واژه

عاشقی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعشق

به مویی بسته ربط بلهوس با ساده‌رخساران تنفر می‌شود ده روز دیگر این تعشق‌ها
پیران کار دیده گفتند راست ناید پیراهن تعشق جز بر تن جوانان
برمه رویش تعشقی است نگه را بر سر کویش تعلقی است قدم را
زو کو که با تعشق بگذاردت کلاه جم کو که با تملق بسپاردت نگین
استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم و استعشقوا ایمانکم لا تهدموا دارینکم
استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم و استعشقوا ایمانکم باشد که با ما خو کنی
بحسن خویش بود او را تعلق که پیدا گشت در اشیاء تعشق
ازان زاغان قضا را شوخ زاغی تعشق جست چون بلبل به باغی
تاب و تیمار تعلق که به طومار نگنجد درد و اندوه تعشق که به تحریر نیاید
به صد هزار تعشق به جای می‌آری هزار حکم اگر بر تو می‌کند اجرا