تجملی

معنی کلمه تجملی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به تجمل لوازم تجملی .

معنی کلمه تجملی در فرهنگستان زبان و ادب

{luxe, luxury} [عمومی] پرشکوه؛ گران قیمت؛ غیرضروری

معنی کلمه تجملی در ویکی واژه

lusso

جملاتی از کاربرد کلمه تجملی

جبین و جبهه مه را تجملی است وجه ولی به وجه جمیل تواش جمالی نیست
مکروه طلعتیست جهان فریبناک هر بامداد کرده به شوخی تجملی
و چنین کس خویشتن را به تجملی و تزینی که مستدعی بها و جلالت و فخامت شأن او بود، از اصناف ملبوسات و مفروشات و خدم و جنایب متحلی گرداند تا وقع او بیشتر شود، و مردمان را به حجاب از خود بازدارد تا هیبت او بیفزاید، و چون ریاست او ثابت شود و مردمان بعادت گیرند که ملوک و رؤسای ایشان هم ازان جنس باشند، مردمان را مرتب گرداند در مراتب مختلف، و هر یکی را به نوعی از کرامت که اهلیت او اقتضا کند مخصوص کند، مانند یساری یا ثنائی یا لباسی یا مرکبی یا چیزی دیگر، تا بدان تعظیم امر او حاصل آید.
اما روزنامه ایندپندنت انگلستان گزارش داده است که برنی و اسلاویکا اکلستون با وجود ثروت بسیار از زندگی تجملی دوری گزیده‌اند و تامارا دختر بزرگ آن‌ها گفته‌است که وقتی او کودک بوده مادرش حتی یک ماشین ظرف‌شویی نداشته با وجود اینکه آن‌ها یک قایق بادبانی، یک هواپیمای جت و یک هتل کوچک داشته‌اند.
و کار فرخی در خدمت او عالی شد و تجملی تمام ساخت.
آمد تو را جمال بتا از ازل جمیل بندند شاهدان چمن گر تجملی
باز اشک و چهره سیم و زری میدهد عجب هستم بفر دولت او با تجملی
نقلست که یک روز مجلس می‌گفت. یکی از ندیمان خلیفه می‌گذشت. نام او احمد یزید کاتب بود با تجملی تمام و جمعی خادمان و غلامان گرد او درآمده. گفت: باش تا بمجلس این مرد رویم که نباید رفت، بس دلم آنجا بگرفت. پس به مجلس سری رفت و بنشست و بر زبان سری رفت که در هجده هزار عالم هیچ کس نیست از آدمی ضعیف تر و هیچ کس از انواع خلق خدای در فرمان خدای چنان عاصی نشود که آدمی که اگر نیکو شود چنان نیکو شود که فرشته رشک برد از حالت او و اگر بد شود چنان بد شود که دیو را ننگ آید از صحبت او، عجب از آدمی بدین ضعیفی که عاصی شود در خدای بدین بزرگی این تیری بود که از کمان سری جدا شد بر جان احمد آمد.
چیست آدم عالم مستجملی چیست عالم آدم مستفضلی