تبتل

معنی کلمه تبتل در لغت نامه دهخدا

تبتل. [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] ( ع مص ) بریده گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مطلق بریدن. ( فرهنگ نظام ). || انقطاع و انفصال از دنیا. ( از قطر المحیط ). انقطاع از دنیا. ( از اقرب الموارد ). گرویدن بخدا و ببریدن از ماسوای او. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || با خدا گرویدن و دل از دنیا بریدن. ( غیاث اللغات ). بریدن از ماسوای و پیوستن بخدا. ( فرهنگ نظام ). || کار خالص کردن خدای را. ( ترجمان علامه جرجانی ). کار ویژه کردن خداوند را عز و جل. ( زوزنی ):
از مقامات تبتل تا فنا
پایه پایه تا ملاقات خدا.مولوی.|| ببریدن از زنان و بی مهرگشتن از آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و منه الحدیث : لارهبانیة و لاتبتل فی الاسلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زن نکردن. ( دهار ). || تبتل فسیله ؛ جدا و مستغنی گردیدن نهال از درخت اصل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تبتل در فرهنگ معین

(تَ بَ تُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) از دنیا بریدن و به خدا پیوستن .

معنی کلمه تبتل در فرهنگ عمید

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن.

معنی کلمه تبتل در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) با خدای پناهیدن از جهان بریدن از مردم بریدن . ۲- مطلق بریدن انقطاع یافتن . ۳- ( اسم ) انقطاع انفصال .

معنی کلمه تبتل در فرهنگ اسم ها

اسم: تبتل (پسر) (فارسی) (تلفظ: tabattol) (فارسی: تبتل) (انگلیسی: tabattol)
معنی: از دنیا بریدن و به خدا پیوستن

معنی کلمه تبتل در دانشنامه آزاد فارسی

تَبَتُّل
(در لغت به معنی بریدن، قطع کردن) در اصطلاح عرفان به معنیِ انقطاعِ کلی سالک از ماسوی الله و اتصال به خداوند، و توجه تامّ به او. بدیهی است که سالک، در هر منزلی باشد، آثار این منزل را با خود به همراه دارد. از این روست که اینان، از تبتّل عوام، تبتّل مریدان، و تبتّل واصلان یاد کرده اند. در این سومین قسم، متبتّل می باید آن چنان متوجه مقصود و مستغرق در آن باشد که حتی از مقام تبتّل خود نیز غافل شود.

معنی کلمه تبتل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَبَتُّل، اصطلاحی در حدیث و عرفان است.
تبتل، مأخوذ از آیه «...و تَبَتَّل اِلَیْهِ تبتیلاً» است. این واژه مصدر باب تَفعُّل و از مادّه ب ت ل به معنای قطع کردن، جدا کردن و ممتاز ساختن است. احتمالاً اصل این واژه سُریانی، و به معنای خود را وقف خدا کردن به شیوه رهبانی است.
← لقب حضرت فاطمه
در قرآن کریم تبتّل یک بار به کار رفته است و بسیاری از مفسران آن را اخلاص در دعا یا در عبادت معنا کرده اند. برخی مفسران نیز معانی دیگری ذکر کرده اند، از جمله توکل، رها کردن دنیا، جلب کردن رضای خدا و انقطاع از غیر حق برای طاعت و عبادت.
← معنای تبتل از نگاه فخررازی
انصاری تبتّل را بعد از مقام «وَرَع » و قبل از «رَجاء» و به معنای انقطاع کلی و تجرید از ماسِوَی اللّه آورده است.
← مقام تبتل از مقامات ابتدایی سیر و سلوک
...
[ویکی الکتاب] معنی تَبَتَّلْ: خالص گردان - از غیر (او) قطع امید کن
ریشه کلمه:
بتل (۲ بار)
«تَبَتَّلْ» از مادّه «بَتْل» (بر وزن حتم) در اصل به معنای «انقطاع» است، و لذا به مریم «بتول» گفته شده; چرا که هیچ همسری برای خود انتخاب نکرده بود، و اگر به بانوی اسلام، فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز «بتول» گفته می شود، به خاطر آن است که او از زنان عصر خود از نظر اعمال، رفتار و معرفت جدا و برتر، و به حالت انقطاع الی اللّه رسیده بود. به هر حال «تَبَتُّلْ» آن است که انسان با تمام قلبش متوجّه خدا گردد، از ما سوی اللّه منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد.
بریدن. اخلاص. نام پروردگارت را یاد کن و به سوی او اخلاص کن اخلاص کامل، منظور بریدن از هوای نفس و خود را به خدا مخصوص کردن است، گویند: فلانی پیوسته است، در نهایه و مفردات هست که رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» فرمود «لا رُهْبا نِیَّةَ وَ لا تَبَّتذلَ فِی الْاِسْلامِ» یعنی: در اسلام رهبانیت و بریدن از نکاح نیست. در قاموس گوید: بتول صفت فاطمه «علیه السلام» سیده زنان جهان است، زیرا از زنان زمان خود و زنان امّت، در فضل و دین و حسب بریده و ممتاز بود.
[ویکی فقه] تبتل (قرآن). «تبتل» به معنای انقطاع الی الله در عبادت و نیت است.
لزوم تبتل و توجه کامل به خدا انقطاع از دیگران، برای رهبران جامعه اسلامی.واذکر اسم ربک وتبتل الیه تبتیلا. «و نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز.» از این جهت که خداوند از پیامبرش ـ که رهبر جامعه اسلامی است ـ چنین توجهی به خویش و منقطع شدن از غیر او را خواسته، پس چنین امری از همه رهبران جامعه اسلامی نیز مطلوب است.
← مراد از تبتل به سوی خدا
یاد خدا، تبتل و انقطاع از غیر او توام با توسعه زندگی مادی، از سفارشهای قرآن است:ان لک فی النهار سبحا طویلا «(و) تو را در روز آمد و شدی دراز است.» واذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا. «نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز.» «سبحا» در آیه شریفه به معنای فعالیت، عمل و انجام دادن کار برای رفع نیازهای زندگی است.یعنی ای پیامبر، چون مشغله روزانه ات زیاد است،شب، وقت فراغت قلب برای تذکر و یاد خداوند و قرائت قرآن است.پس مقداری از شب را برای عبادت قرار بده تا بهره خویش را از خیر دنیا و آخرت برگیری.
← دیدگاه تفسیر المیزان
توجه کامل به پروردگار و انقطاع از غیر او، توصیه خداوند به پیامبر -صلی الله علیه و آله وسلّم- در سوره مزمل است :واذکر اسم ربک وتبتل الیه تبتیلا. «و نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز.»
← دیدگاه تفسیر المیزان
...

معنی کلمه تبتل در ویکی واژه

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن.

جملاتی از کاربرد کلمه تبتل

چنان بدام فلک اسیرم، که عرش می لرزد از نفیرم بمستجار تو مستجیرم، در توأم قبلۀ تبتل
پس ورع،پس تبتلست و رجا بعد ازان رغبتست منزل ما
«لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ» هر که اعتقاد کرد که رازق بحقیقت خداوند است و رزق همه ازوست و اسباب بتقدیر اوست، نشان وی آن بود که بهمگی دل بر وی توکل کند و از اغیار تبتل کند، تا ربّ العزة کار وی میسازد و هر دمی بانواع کرامت او را می‌نوازد، مردی بنزدیک حاتم اصم آمد اصم آمد گفت بچه چیز روزگار می‌گذرانی که ضیاعی و عقاری نداری؟ حاتم گفت من خزانته. از خزانه حق میخورم. مرد گفت نان از آسمان بتو فرو اندازد؟ حاتم گفت لو لم تکن له الارض لکان یلقی علی الخبز من السماء. اگر زمین آن او نبودی نان از آسمان فرو انداختی.
سخنی ضجرانه است. موسی به تنگدلی همی گفت. و قیل: لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ ای قبل خروجنا للمیقات، فکان بنو اسرائیل یعاینون ذلک و لا یتهمونی. زجاج گفت: ان شئت امّتهم من قبل ان تبتلیهم بما اوجب علیهم الرجفة، و قیل: ان شئت اهلکتهم عند اتخاذ العجل و لم تمهلهم الی المصیر الی المیقات، «و ایای» ای: و أهلکتنی حین قتلت القبطی بمصر. أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا فراء گفت: ایشان در آن رجفه بنمردند، و رجفه نه مرگ است بلکه زلزله است در زمین، و رعده و قلقله در تن، یعنی که از آن هیبت و از آن بیم لرزه بر اندام ایشان افتاد، و نزدیک بود که مفاصل ایشان از هم جدا گشتی. موسی چون ایشان را چنان دید بر ایشان رحمت کرد، و از بیم مرگ ایشان برخاست، و گریستن درگرفت، و همی نالید، و دعا همی کرد و همی گفت: أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا؟! این استفهام بمعنی دعا است، ای: لا تهلکنا بما فعل السفهاء منّا. ما را هلاک مکن بآنچه تنی چند ازین نادانان کردند. موسی میدانست که اللَّه تعالی عادلتر از آن است که کسی را بجنایت دیگری گیرد، اما این سخن چنان است که عیسی گفت: إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ الایة. و قیل: هذا استفهام یتضمن معنی قوله: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً، و السفهاء هم الّذین عبدوا العجل. موسی ظن برده بود که آن عقوبت رجفه که بایشان رسید از پرستش گوساله بود، و نه چنان بود، که آن از گفت قوم بود که گفته بودند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً، یا از آن دعاء مکروه که گفته بودند: اللهم اعطنا ما لم تعط احدا بعدنا. بان یقول «فَعَلَ السُّفَهاءُ» بمعنی قال است.
احفظ لسانک لا تقول فتبتلی‌ انّ البلاء موکّل بالمنطق‌
ز آشوب و هیاهوی و تکاپوی و تبتل می‌بود چو سیماب زمینش بتزلزل
فذلک قوله: «یُثَبِّتُ اللَّهُ... الآیة» و عن ابی سعید الخدری قال: کنّا مع رسول اللَّه (ص) فی جنازة فقال: یا ایّها النّاس انّ هذه الامّة تبتلی فی قبورها فاذا الانسان دفن و تفرّق عنه اصحابه جاءه ملک بیده مطراق فاقعده، فقال ما تقول فی هذا الرّجل فان کان مؤمنا، قال اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله، فیقول له صدقت فیفتح له باب الی النّار فیقال له هذا منزلک کان لو کفرت بربّک، فامّا اذ آمنت به فانّ اللَّه ابدلک به هذا: ثمّ یفتح له باب الی الجنّة، فیرید ان ینهض له، فیقال له اسکن، ثمّ یفسح له فی قبره. و امّا الکافر او المنافق فیقال له ما تقول فی هذا الرّجل فیقول لا ادری، فیقال له لا دریت و لا اهتدیت، ثمّ یفتح له باب الی الجنّة فیقال له هذا منزلک لو آمنت بربک، فامّا اذا کفرت فانّ اللَّه ابدلک به هذا: ثمّ یفتح له باب الی النّار، ثمّ یقمعه الملک بالمطراق قمعة یسمعه خلق اللَّه کلّهم الا الثّقلین.