تاویلی

معنی کلمه تاویلی در لغت نامه دهخدا

تأویلی. [ ت َءْ ]( ص نسبی ) منسوب به تأویل و تفسیر سخن :
چون بمشکلهای تأویلی بگیرم راهشان
جز بسوی زشت گفتن ره ندانند ای رسول.ناصرخسرو.رجوع به تأویل شود.

معنی کلمه تاویلی در فرهنگ فارسی

منسوب به تاویل و تفسیر سخن

معنی کلمه تاویلی در ویکی واژه

تأویلی
مربوط به تأویل، دارای امکان تأویل شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تاویلی

وی با استتناد به روایات تاویلی و باطنی از اهل بیت معتقد به وجود باطنی برای ایات قرآن می باشد.
و شرط عامی آن است که چون از عالم تقصیر بیند دو چیز بیندیشد، یکی آن که بداند که اگر عالم تقصیر می کند باشد که علم وی کفارت آن باشد که علم شفیعی بزرگ است و عامی را علم نیست، چون عمل نکند بر چه اعتماد کند؟ و دیگر آن که بداند که دانستن عالم که حرام خوردن نشاید همچون دانستن عامی است که خمر و زنا نشاید و هر کسی در این قدر که خمر و زنا نشاید عالم است و خمر خوردن عامی حجت نگردد تا بدان کسی دلیر گردد، حرام خوردن عالم همچنان باشد. و بیشتر دلیری حرام کسانی کنند که ایشان به نام عالم باشند و از حقیقت علم هیچ خبر ندارند و غافل باشند و یا آن را که می کنند عذری و تاویلی دانند که عوام فهم نکنند، باید که عامی بدین چشم ننگرد تا هلاک نشود.
باقیانش جمله تاویلی کنند کین ز بیهوشیست و ایشان هوشمند
در آن سخن اگر آرم شکی و تاویلی زلات وعزی یکباره گشته ام بیزار
به طول و رغبت بی شبهتی و تاویلی زبان و نیت دلراست از درون و برون
علم تاویلی به تنزیل اندر است وز مثل دارد به سر بر قوفله
گفت: با عارفان از جهت آنکه ایشان هیچ چیز را بسیار نشمرند و هر فعلی که رود آن بنزدیک ایشان تاویلی بود. لاجرم ترا در کل احوال معذور دارند. مناجات اوست که گفت الهی مرا یاد کردی و من کس نه و اگر من ترا یاد کنم چون من کس نه مرا این شادی بس نه و از من ناکس تر نه و سهل بن عبدالله واعظی حقیقی بود و خلقی بسبب او براه بازآمدند و آن روز که وفات او نزدیک رسید چهارصد مرد مرید داشت آن مردان مرد بر سر بالین او بودند.
چون به مشکل‌های تاویلی بگیرم راهشان جز بسوی زشت گفتن ره ندانند، ای رسول
هر خردمندی که مرین کتاب را ببیند،‌اندرین اقاویل که ما بحکایت‌اندر جواب هر سؤالی از حکماء فلسفه یاد کردیم، و سپس از آن مر آن را (ب) شرح و برهان تاویلی از مستنبطان اهل تایید و مستخرجان «الراسخون فی العلم» علیهم السلام مسدد و مؤکد گردانیدیم، بچشم بصیرت بنگراد، و هر نکته‌ئی را بحق تامل کناد، و اگر‌اندر اشارتی دینی یا‌اندر عبارتی تاویلی لفظی یا نکته‌ئی یابد که آن میان فضلاء نام آور دنیاوی از ادبا و شعرا و کتاب معروف نیست، مر آن را منکر مشواد! از بهر آنک جواهر علم دین حق برشتهاء امثال بسته است و‌اندر درجهاء رموز نهفته است«لا یمسه الا المطهرون.» و کسانی که مستورات علم کتاب عزیز را دیده‌اند، و مکتوبات شریعت غرا دریافته«...»
پس گفتند کر جواهر یک یاقوت و دیگر زبرجد مثل‌اند زین دو گزیده خدای. و معنی گردانیدن مر وبارا از آنکس که یاقوت را دارد، مثل است برگردانیدن رسول مر غالب خدای را که آن عظیم‌تر و بای است، از آن کس که دین او دارد. و گفتند که معنی بر کندن زبرجد مر دیده مار را کو دشمن مردم است و عامه گویند آدم را علیه‌السلام از بهشت او بیرون افکند این نیز مثل آنست که چو مار دینی بزبرجد دینی ‌اندر نگریست چشم بصیرتش را زبرجد دین برکند، تا راه حق را ندید و بی چشم بماند.وهر چند پیش رسول آمد مر او را راه نتوانستی نمودن، سپس از آنک حق (را) منکر شده بود، چنانک خدای گفت: قوله (افانت تهدی العمی ولو کانوا لایبصرون.» این جوابی دینی است تاویلی که مرین را جز کسانی که هوش نفسانی‌شان گشوده شد نتوانند شنودن.
آن حقیقت را که باشد از عیان هیچ تاویلی نگنجد در میان