بیکبار

معنی کلمه بیکبار در لغت نامه دهخدا

بیکبار. [ ب ِ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + یک + بار ) ناگاه. ( آنندراج ). یکبارگی و ناگاه. بی خبر. دفعتاً. ( ناظم الاطباء ). || یکباره. بالتّمام :
از بند شبانروزی بیرون نهلدْشان
تا خون برود از تنشان پاک بیکبار.منوچهری ( دیوان ص 155 ).

معنی کلمه بیکبار در فرهنگ معین

(به یکبار ) (بِ ) (ق . ) ناگهان .

معنی کلمه بیکبار در فرهنگ فارسی

یکبارگی و ناگاه . بی خبر . دفعتا. یا یکباره . بالتمام .

معنی کلمه بیکبار در ویکی واژه

ناگهان.

جملاتی از کاربرد کلمه بیکبار

اگر آلایش خلق گنه کار در آن دریا فرو شوئی بیکبار
قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، ای بمغفرة ربّی. و قیل: «ما» بمعنی الّذی، ای بالّذی غفر لی ربّی بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فی الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسی را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.
آدمی وار عیان گشت و پری وار برفت از پسش جامه دران خلق بیکبار برفت
ز عهد نادرست چرخ دوّار شه خوزان شکسته شد بیکبار
بیکبار چون مه فرو رفت اگرچه که یک یک برآمد چو اختر شکوفه
تمامت عاشقان پروانه کردار بر شمع وصالش را بیکبار
قوله: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی پیش از وجود عالم و خاک آدم ع بهزاران سال، ارواح خلائق جمع کردیم و عهدی بر ارواح انبیاء و رسل گرفتیم که: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی هر که خدمت در گاه آن صدر مملکت و نقطه دولت میخواهد، از امروزینه بخدمت او کمر بندد و بچاکری وی اقرار دهد. اینست که ربّ العالمین ازیشان حکایت کرد: «قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا» پس همه را بیکبار بکتم عدم بردیم، تا در میدان قدرت و قضاء ربوبیت یک چند نفسی بر زدند، پس یک یک را ازیشان سر باین عالم در دادیم آدم ع آمد و رفت، ابراهیم ع آمد و رفت، موسی ع آمد و رفت، عیسی ع آمد و رفت و علی هذا چندین هزاران پیغامبران بخاک فرو شدند. پس ندا کردیم که یا محمد ص اکنون میدان خالی است. و وقت وقت تست.
جای دیگر گفت: فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا، فرعون گفت ایشان را: همه هام سخن و هام دل و هام آهنگ باشید در ساز خویش. پس همه بهم بهامون آئید بیکبار برگتار. همه بیامدند و گفتند: یا مُوسی‌ إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ یعنی عصاک وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ لعصیّنا و حبالنا. چون روی بروی آوردند، بموسی گفتند: یا موسی تو پیشتر عصای خود بیفکنی یا ما پیشتر بیفکنیم آنچه با ما است؟
چون شاهد عشق جلوه گر شد آمد من و تو عیان بیکبار
ندارم عقل و هوشم شد بیکبار حجاب من منم از پیش بردار