جملاتی از کاربرد کلمه بیابان گرد
میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید
می دهد خضر حیات از عالم آبم هراس این بیابان گرد قصد ره زدن دارد مرا
کُرد صحرانشینِ کوهنورد چون بیابانیان بیابان گرد
نه در کنعان نه در بازار مصرت میتوان دیدن بیابان گرد حیرت کرده شوقت، کاروانها را
روز استقبال روحش آمدند از راه خلد روح مجنون پیش و در پس سد بیابان گرد عشق
اهلی تو گهی قبول جانان گردی کاشفته صفت گرد بیابان گردی
دیوانهٔ بیخودی بیابان گردی لبریز محبتی سرا پا دردی
نرسد شهر به داد دل مجروح، مرا خوش نمک زخم من از شور بیابان گردد
به چشم هر که چو مجنون شود بیابان گرد سواد شهر بود آیه عذاب تمام
غزال دشت پیمایی بیابان گرد نخجیری عداوت جوی بی رحمی ز سر تا پای تزویری