بویش
معنی کلمه بویش در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بویش در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه بویش در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بویش
چو روج آیو که بویش وا من آیو برد بادش سر و سامان بسامان
عبیر افشان نسیمی کاینچنین مدهوشم از بویش ز عطرستان آن گیسوی عنبریار میآید
نکهت عنبرست یا بویش مشک تاتار یا که گیسویش
به بویش کی رسد مشگ ختن حاشا ز عطرش وام میگیرد خطا و چین
مر یکی را گل دهد تا او به بویش جان دهد و آن دگر را باز جانش ز آتشین خنجر برند
برو تازه بود آن گل مشک بوی که بویش جهان را کند تازه روی
مارن که که هیچ خاطرهای از مادرش ژانل ندارد، به امید یافتن او به زادگاه او مینهسوتا میرود. او با اتوبوس به کلمبوس، اوهایو میرسد، و در آنجا با مردی عجیب و غریب و همنوع «انسانخوار» بهنام سالی روبرو میشود که مارن را از روی بویش پیدا کردهاست. او سالی را به خانهای تعقیب میکند که در آن زنی مسن در آستانه مرگ است. مارن صبح از خواب بیدار میشود و سالی را در حال خوردن جسد زن کشف میکند و به او میپیوندد. مارن اندکی پس از آن فرار میکند.
همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردیدمی دایم به بویش چون صبا، گرد چمن گردیدمی
به خون ای پسر تا نیازی تو دست که بویش گزند است و بارش کیست
نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد
نهال عیش سبز از آرزویش گل فردوس برگ نازبویش