به اقبال

معنی کلمه به اقبال در ویکی واژه

===آوایش===: بِ اقبال

جملاتی از کاربرد کلمه به اقبال

که آن مهربان ماه خسرو پرست به اقبال شه عطسه‌ای داد و رست
مردان میِ معرفت به اقبال کشند نه چون دگران دردی اشکال کشند
ای به آرام تو زمین را سنگ وی به اقبال تو زمان را ننگ
خدای هر دو به اقبال تو میسّر کرد چنان که بود مراد و هوای چاکر تو
بهار خورد به اقبال پادشا سوگند که من سپاه خزان را برافکنم ز دیار
چو شه دید کان پیکر دیو‌رنگ به اقبال طالع درآمد به چنگ
گزند عالم پیر از بقاش دور که من همه امید به اقبال این جوان دارم
پس از چند قرن رکود، از حدود نیمه دوم قرن سیزدهم و چهاردهم هم‌زمان با تغیرات دنیای مدرن در اروپا، جنبش‌های اصلاحی در جهان اسلام تشدید شده‌است. این جنبش‌ها که تا حدی عکس‌العمل هجوم استعمار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی غرب بود، نوعی بیدارسازی در جهان اسلام را نوید می‌داد. این جنبش‌ها در ایران و مصر و سوریه و لبنان و شمال آفریقا و ترکیه و افغانستان و هندوستان فعال بودند. از افراد کلیدی این دوران می‌توان به اقبال لاهوری، سید جمال‌الدین اسدآبادی و محمد عبده اشاره کرد.
محمد اقبال (۹ نوامبر ۱۸۷۷ – ۲۱ آوریل ۱۹۳۸) مشهور به اقبال لاهوری، فیلسوف، مؤلف، شاعر و سیاستمدار اهل جنوب آسیا بود. اقبال در سیالکوت به دنیا آمده و شعرهای بسیاری نیز به زبان‌های فارسی و اردو سروده‌است. اقبال، نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد و این ایده در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال لاهوری، در این کشور به‌طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود. «اسرار خودی» یکی از کتاب‌های معروف اوست. وی طرفداران پرشماری در ایران و سایر کشورها دارد.
غم نمی بایست دل را وین به اقبال تو بود وانکه می بایست یعنی صبر یک جوزان نداشت
بالزاک پس از آن بیشتر شبانه‌روز را به نوشتن می‌پرداخت و با توجه به اقبالی که آثارش یافته بود و خوش‌پوشی و خوش‌گفتاری اش مهمان خوش آمد سالن‌های پاریس از جمله سالن دوشس دابرانتس بود. رمان زنان رهاشده به این زن تقدیم شده‌است.
سید باقر حری (۱۹۰۵م/۱۲۸۴ش/۱۳۲۴ق، زنجان - ۱۳۸۷ق، زنجان) متخلص به اقبالی از شاعران مرثیه‌سرای زنجان است. برخی از اشعار وی در مجموعه‌ای به نام غم‌نامه چاپ شده‌است. او پدر سید عزت‌الله حری است که از مداحین اهل بیت و مرثیه‌سرایان زنجان بود.
دلا چو روی به اقبال مقبلی داری به ترک صحبت جان گیر اگر دلی داری
گر از سایه یک نقش پا برترم به اقبال وهم آسمان منظرم