بلباس

معنی کلمه بلباس در لغت نامه دهخدا

بلباس. [ ب ِ ] ( اِخ )ناحیه ای در حوالی ساوجبلاغ ( مهاباد ) مرکز کردهایی که به لهجه بلباس سخن میگویند. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه بلباس در فرهنگ فارسی

ناحیه ای در حوالی ساو جبلاغ ( مهاباد ) مرکز کرد هایی که به لهجه [ بلباسی ] سخن میگویند .
ناحیه ای در حوالی ساوجبلاغ مرکز کردهایی که به لهجه بلباس سخن میگویند .

معنی کلمه بلباس در فرهنگ اسم ها

اسم: بلباس (پسر) (کردی) (تلفظ: belbas) (فارسی: بلباس) (انگلیسی: belbas)
معنی: به برخی عشایر کرد بلباس می‏گویند، بة برخی عشایر کرد بلباس می‏گویند ( نگارش کردی

معنی کلمه بلباس در دانشنامه آزاد فارسی

بَلْباس
اتحادیه ای از چند طایفۀ بزرگ کُرد ایران و عراق، مرکب از طوایف منگور، ماش، پیران، سن، کاخدری، کاک آقاعثمان، زودی، بالک، رمک و چند طایفۀ دیگر. تقریباً همۀ طوایف بلباس از اتحادیه جدا شده اند و در مناطقی که به نام آنان موسوم است، استقرار و اسکان یافته اند. بلباس های عراق عمدتاً در رانیه سکونت دارند. جمعیت بلباس در قرن گذشته قریب به ۲۰ هزار خانوار بود. تعداد چادرنشینان بلباس ایران بالغ بر ۷۸۰ خانوار است. بلباس ها در شورش معروف شیخ عبیدالله شمزینی (۱۲۹۷ق) شرکت داشتند. حمزه آقا منگور، از سرکردگان اصلی این شورش بود. سران طوایف بلباس از جمله بزرگان جمهوری خودمختار مهاباد بودند.

جملاتی از کاربرد کلمه بلباس

بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آن‌جا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.»
ارنی گوی شدی گه بلباس موسی گاه در وادی طور آتش سینا بودی
از طوایف و عشایر بزرگ کرد ایران می‌توان به مکری، بلباس، کلهر، گوران و سنجابی اشاره نمود که علاوه بر کردستان، در آذربایجان، خراسان، قزوین و برخی مناطق دیگر ساکن هستند. محمد امین زکی در کتاب «خلاصهٔ تاریخ الکرد» و محمد مردوخ کردستانی در کتاب «تاریخ مردوخ» به سکونت گروهی از ایل رشوند در آذربایجان اشاره می‌کنند.
چون سلام نماز بامداد بدادم روی ببیمارستان نهادم، طبع مشتغل قدم را یاری می کرد و عشق مشتعل مشعله داری، چون بحدیقه کار و نقطه پرگار رسیدم جمعی دیدم در زی تصوف بقدم توقف و طایفه ای دیدم بلباس اخیار در بند انتظار.
قوله: کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ، إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ. مضمون این آیت بیان کیفیّت دعوت است و بیان صفت داعی. هر آن کس که دعوت کند و دیگری را بر اللَّه خواند راه وی آنست که نخست او را بتقوی فرماید چنان که ربّ العزة گفت حکایت از پیغامبران که گفتند که: أَ لا تَتَّقُونَ. آن گه سخن که گوید بغایت تلطّف گوید تا سخن در ایشان گیرد و بقبول نزدیکتر بود. نه‌بینی که ربّ العزّة موسی و هارون را که بر فرعون فرستاد ایشان را بتلطّف فرمود، گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌. و مصطفی (ص) هم چنین فرمود که: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ... الآیة، و پیغامبران درین قصه‌ها که با امّت خویش بلطف گفتند که أَ لا تَتَّقُونَ نگفتند: اتّقوا اللَّه و اتّقوا عقابه، که در آن نوعی خشونت است و دلهای قومی از آن نفرت گیرد. این چنان است که گوید فرا دیگری که: افعل کذا! فرمانی است جزم از رفق و لطف خالی، چون گوید: الا تفعل کذا همان فرمانست امّا بلطف و رفق آمیخته و در دل شنونده آویخته. أَ لا تَتَّقُونَ فرمانست بتقوی، و تقوی اصل همه هنرهاست و مایه همه طاعتها، خداوندان یقین را میعاد معاد را جز از تقوی زاد نیست، وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی‌ و عورت پوش قیامت را جز لباس تقوی لباسی نیست، وَ لِباسُ التَّقْوی‌ ذلِکَ خَیْرٌ. لباسها انواع است، آن لباس که خود در توان پوشید و خود بیرون توان کرد سهل است، کار لباس تقوی دارد که حقّ تعالی در کسی پوشد: یکی را بلباس اسلام پوشند، گه افتان بود و گه خیزان، آخر بعاقبت رسته شود، یکی را لباس ایمان دهند هم افتد و هم خیزد، امّا کم افتد و بیش خیزد و زود رسته شود، یکی را لباس تقوی پوشند شاد زید و شاد میرد و شاد خیزد، یکی را لباس مهر پوشند بی‌قرار زید مشتاق میرد و مست خیزد.
بلباس زرق آشفته مرو ببزم مستان که تو گرگی و نشائی بلباس گوسفندان
خود را بلباس هر دو عالم آورده بهر زمان و برده
قومی را می‌آفرینی که لباس الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ بدود معصیت و غبار شرک سیاه کنند! و پرده حرمت از جمال چهره ایمان بردارند! خطاب آمد که: آری آنچه تعبیه صدف این اسرار است ما دانیم، کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، ایشان عزیز کردگان الطاف عزت آمدند، ما ایشان را بلباس عصمت و طیلسان امانت بعالم آلایش وقتی فرستادیم که آب مغفرت با صابون رحمت بدست نهاده بودیم.
کتاب مهم دیگر در مورد مسائل و اتفاقات شمال غرب ایران از دوره صفوی به بعد، کتاب تاریخ افشار است. در این کتاب وقایع و منازعات بسیاری که پس از ورود ایل افشار به ناحیه ارومیه و شمال غرب ایران رخ می‌دهد، شرح داده شده است. کتاب تاریخ افشار در موارد متعددی به شرح احوال و جنگ‌های رخ داده در منطقه شهرستان پیرانشهر به اسم منطقه «لاهیجان» و شهری که اتحادیه بلباس در آن سکونت داشته‌اند، پرداخته شده است (ادیب الشعرا).
قوله تعالی: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» الآیة... هم مدحست و هم تهنیت و هم بشارت، مدح نیکو و تهنیت بسزا و بشارت تمام، مدح آنست که ایشان را بصفت تقوی بستود گفت: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا». تهنیت آنست که ایشان را در دنیا حسنه مهنّا داد گفت: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ». بشارت آنست که ایشان را سرای پیروزی و ملک جاودانی وعده داد که: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» گفت نیک سرای است و خوش جای جنّات عدن متّقیان را، همانست که آنجا گفت: «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا»، آن بهشت بدان نیکویی و سرای بدان پیروزی و نعیم بدان فراخی و آسانی کسی را ساخته‌ایم که در کوی تقوی منزل دارد و ایمان خویش بلباس تقوی آراسته دارد. مصطفی (ص) گفت: «الایمان عریان و لباسه التقوی»
هر نفس قد و قامت خود را بلباس دگر بیارائی
حکایت کنند که سری جُنَیْد را گفت مجلس کن جُنَیْد گفت حشمتی اندر دل من بود از سخن گفتن مردمانرا و اندر خویشتن متهّم بودم، بدان استحقاق خود نمی دیدم تا شبی رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم و شب آدینه بود که مرا گفت سخن گوی مردمانرا، من بیدار شدم، آمدم تا بدر سرای سری، پیش از صبح و در بزدم گفت از ما باور نداشتی تا ترا گفتند مجلس بنهاد اندر جامع، خبر بیرون شد که جُنَیْد مجلس خواهد کرد، غلامی ترسا بلباسی مُتَنَکِّر بیامد و گفت ایّهاالشیخ معنی قول رسول چیست عَلَیْهِ الصَّلوٰةُ وَالسَّلامُ که گفت اِتَّقوا فِراسَةَ اَلْمَْؤمِنِ فَاِنَّه یَنْظُرُ بِنورِ اللّهِ.
در کتاب جغرافیای تاریخی، سرزمین خلافت شرقی به نقل از یاقوت حموی (قرن هفتم هجری قمری) و حمدالله مستوفی از شهر پسوا یاد شده است که در بیست کیلومتری پیرانشهر قرار دارد و از باغستان‌های پرمیوه آن تمجید شده است (لسترج). در اسناد و کتب تاریخی بعد از دوره صفویه، به کرات از جنگ‌ها و منازعات سیاسی نظامی و دست به دست شدن منطقه پیرانشهر با اسم «لاهیجان» که محل اسکان و قلمرو اتحادیه ایلی بلباس است نقل کرده‌اند.