معنی کلمه شمشیر در لغت نامه دهخدا
به شمشیر بایدگرفتن مر او را
به دینار بستنش پای ار توانی.دقیقی.که را بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی.دقیقی.بود زخم شمشیر وخشم خدای
نیابیم بهره به هر دو سرای.فردوسی.مر آن را به شمشیر نتوان شکست
به گنج و به دانش نیاید به دست.فردوسی.بیفشرد شمشیر بر دست راست
به زور جهاندار برپای خاست.فردوسی.به کف آنکه شمشیر بار آورد
سر سرکشان در کنار آورد.فردوسی.سپه بر سپرها نبشتند نام
بجوشید شمشیرها در نیام.فردوسی.به شمشیر بستانم از کوه تیغ
عقاب اندرآرم ز تاریک میغ.فردوسی.