معنی کلمه دلیجان در لغت نامه دهخدا
دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) شهر کوچکی است در نواحی اصفهان ، آنرا دلیکان نیز خوانند. ( از معجم البلدان ). دلیجان از توابع جرباذقان ( گلبادگان ) است و در اول شهر وسط بوده است ، طولش از جزایر خالدات «فه م » و عرض از خط استوا «لج یه »، و این زمان خراب است و بیست پاره دیه توابع دارد و در محصولات نزدیک به جرباذقان است. ( از نزهة القلوب مستوفی ج 3 ص 51 و 68 ). قصبه مرکزی بخش دلیجان تابع شهرستان محلات. واقع در 36 هزارگزی خاور محلات سر راه شوسه تهران به اصفهان با 5000 تن سکنه. آب آن از 18 رشته بزرگ و کوچک قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و صیفی و میوه است. راه شوسه قم به اصفهان از وسط این آبادی عبور می کند و راه محلات به خمین از این آبادی منشعب می شود. بنای مسجد آن قدیم است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 48 هزارگزی جنوب رودسر و 12 هزارگزی جنوب شرقی سحابل با 220 تن سکنه ، آب آن از چشمه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شاندرمن ، بخش ماسال شاندرمن ، شهرستان طوالش با 184 تن سکنه. واقع در 8 هزارگزی شمال ماسال و 20 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن. آب آن از رودخانه شاندرمن و چشمه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
دلیجان. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بازکیا گوراب بخش مرکزی شهرستان لاهیجان با 160 تن سکنه. واقع در 12 هزارگزی غرب لاهیجان. آب آن از نهر کیاجو منشعب از سفیدرود، و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).