خنیا

معنی کلمه خنیا در لغت نامه دهخدا

خنیا. [ خ ُ ] ( اِ ) سرود و ساز و نغمه باشد چه خنیاگر خواننده و سازنده و سرودگوی را گویند و به این معنی بتقدیم «یای » حطی بر «نون » هم آمده است. ( برهان قاطع ). سرود. ساز. نغمه. آهنگ. ترانه. ( ناظم الاطباء ). موسیقی. ( یادداشت بخط مؤلف ) . رامش بود اعنی سرود و بدین سبب سرودگوی را خنیاگر گویند. ( صحاح الفرس ) :
ز رامش جهان بانگ خنیا گرفت.اسدی.

معنی کلمه خنیا در فرهنگ معین

(خُ ) (اِ. ) سرود، نغمه ، آواز.

معنی کلمه خنیا در فرهنگ عمید

سرود، آواز، نغمه.

معنی کلمه خنیا در فرهنگ فارسی

( اسم ) سرود نغمه آواز .

معنی کلمه خنیا در ویکی واژه

سرود، نغمه، آواز.

جملاتی از کاربرد کلمه خنیا

تو گفتی که ناهید با مشتری در آن بزمگه بد به خنیاگری
گرچه سرایش آن‌ها در شکل کنونی ممکن است پس از روزگار زرتشتی بوده باشد، ناگفته نماند که نسخه موجود یشت‌ها رنگ و صبغه زرتشتی دارد، اما پیداست که این افسانه‌ها در روزهای شرک و بت‌پرستی و نیز در دوره پهلوانی پیش از زرتشت در ایران نواحی شرق محبوبیت داشته‌اند. در این اسطوره‌ها و افسانه‌ها که سراینده‌های ناشناس یشت‌ها سروده‌اند و خنیاگرهای دوره‌های مختلف سینه به سینه انتقال داده‌اند، هسته و چهارچوب کلی تاریخ روایی ملی و حماسه ملی ایران و پی آیی شخصیت‌ها با ترتیبی زمانی بیان شده‌است.
دوره حماسی کیانی ادبیات برجسته‌ترین دوران پهلوانی را در روایت‌های ایرانی در بر می‌گیرد. این ادبیات احتمالاً ریشه در شعرهایی داشته که در ستایش دلاوری‌ها و ماجراهای پادشاه‌های کیانی بوده و خنیاگرانی که به دربارهای ایشان آمد و شد می‌کردند، آن‌ها را می‌خواندند. گرچه سندی تاریخی یا مدرکی تأییدکننده برای رویدادهای این دوره و تاریخ، یا میهن دقیق کیانیان در دست نداریم، اما دلیلی برای تردید در درستی اساس کرده‌های ایشان آنگونه که در اوستا، یا بعدها در شاهنامه، روایت شده‌است، در دست نیست. با مطالعه تطبیقی ادب پهلوانی به درک و دریافتی از محیط و ماهیت انتقال افسانه‌های کیانی می‌توان دست یافت.
این امر از ویژگی‌های ادبیات روایی است که اجزا و عناصر برجسته افسانه‌ها و زمینه‌های کهن مشترک به دست خنیاگرها و قوال‌ها به دوره‌های بعدی منتقل شده و در داستان‌های مربوط به شخصیت‌های دوره‌ای بعدی دوباره ظاهر می‌شوند.
امشب شب خنیاگر شمع است مخسب برخیز که پرده ها عراقی است مخسب
دوره حماسی کیانی ادبیات برجسته‌ترین دوران پهلوانی را در روایت‌های ایرانی در بر می‌گیرد. این ادبیات احتمالاً ریشه در شعرهایی داشته که در ستایش دلاوری‌ها و ماجراهای پادشاه‌های کیانی بوده و خنیاگرانی که به دربارهای ایشان آمد و شد می‌کردند، آن‌ها را می خواندن. گرچه سندی تاریخی یا مدرکی تأییدکننده برای رویدادهای این دوره و تاریخ، یا میهن دقیق کیانیان در دست نداریم، اما دلیلی برای تردید در درستی اساس کرده‌های ایشان آنگونه که در اوستا، یا بعدها در شاهنامه، روایت شده‌است، در دست نیست. با مطالعه تطبیقی ادب پهلوانی به درک و دریافتی از محیط و ماهیت انتقال افسانه‌های کیانی می‌توان دست یافت.
ابراهیم موصلی نزد استادان ایرانی و عرب از جمله جوانویه زرتشتی[ث] و سیاط[ج] موسیقی آموخت. در همین دوره بود که وی به دربار والی بصره راه یافت و در مقام خنیاگر (خوانندهٔ آواز)، از احترامی بالا برخوردار شد.
چو بلبل در فراق گل ازین اندیشه خاموشم که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن
مردم با عزت و احترام فراوان ایزدان را عبادت می‌نمودند، برای آنان کُندر دود می‌کردند، بدین امید که آرزوهای از دست رفته خود را بازیابند. ایزدان مشوق اصلی سربازان و مردم در زمان مبارزات سخت و فتوحات بودند. به احترام و افتخار آنها، مراسم جشن و پایکوبی، مسابقات ورزشی، تشریفات نظامی برگزار می‌شد. «گوسانها» ،(عاشقی ارمنی) و خنیاگران در وصف دلاوری‌ها و پهلوانی‌های آن‌ها اشعار و ترانه‌ها می‌سرودند، افسانه‌ها و حکایت‌ها روایت می‌کردند و بدین ترتیب نسلی پرورش یافت که با الهام از پیام ایزدان از اهداف و آرمان‌های آن‌ها پیروی می‌کرد.
نخستین رمانتیک‌ها پس از بلیک، گروه دوستی کوچکی به نام شاعران لِیک بودند که از چند شاعر به نام‌های ویلیام وردزورث (۱۸۵۰-۱۷۷۰)، ساموئل تیلور کالریج (۱۸۳۴-۱۷۷۲)، رابرت ساوتی (۱۸۴۳-۱۷۷۴) و روزنامه‌نگاری به نام تامس د کوئینسی (۱۸۵۹-۱۷۸۵) تشکیل شده بود. با این حال مشهورترین شاعر آن زمان والتر اسکات (۱۸۳۲-۱۷۷۱) نام داشت. اسکات با سرودن شعر روایی بلندی با عنوان ترانهٔ آخرین خنیاگر در سال ۱۸۰۵ به سرعت به شهرت و موفقیت دست یافت. سه سال بعد با شعر حماسی مارمیون موفقیت خود را تضمین کرد. هر دو اثر راوی داستان‌های خیالی از دوران اسکاتلند کهن هستند.
چون ذره رقص کرد و بصد پرده باز گفت آنرا بسان زهره خنیاگر آفتاب
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را
عشق را خنیاگری آموخته با خلیلان آزری آموخته
مستهائی با ادب خنیاگرانی نوش لب آن بزیر آراسته بم آن ز بم رفته به زیر
ز زاغی گهی دیده بانی کند گه از بلبلی باز خنیاگری
در بخش بیستم بندهش، در هنگام یادکرد «دَستان» (پور سام؛ از نوادگان فریدون)، گفته می‌شود که کدخدایی ابرشهر را او، شکوه بخشید. ابرشهر را چنین گوید که «آبرنگ شهر» است سروش و اردیبهشت در حق این شهر آفرین کرد، بدین روی؛ اسب‌داری، زیناوندی، ستبرکمانی، پاکیزگی و آرامش و خنیاگری و بلند آوزگی بر این شهر بیشتر است.
بر اساس چنین شواهدی است که مری بویس خنیاگری حرفه‌ای در ایران را متعلق به دوران پیش از اشکانیان می‌داند. بی تردید روایت‌های منثور و منظومی دربارهٔ تاریخ باستان، افسانه‌های کهن و داستان‌های عاشفانه در میان مادها رواج داشته‌است.
همیشه تا که درین کارگاه مینایی پیاله گیر بود ماه و زهره خنیاگر
زان نواها که او تواند زد هیچ خنیاگری نداند زد