خفض

معنی کلمه خفض در لغت نامه دهخدا

خفض. [ خ َ ] ( ع اِمص ) تناسایی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). آسانی عیش.( مهذب الاسماء ). منه : هم فی خفض من العیش. || ( ص ، اِ ) زمین پست و نرم. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خفض. [خ َ ] ( ع مص ) بلند نکردن آواز. منه : خفض الرجل صوته خفضا. || خوار کردن خدا کافر را. منه : خفض اﷲ الکافر. || مقیم گردیدن در محل و جایی به تناسایی. منه : خفض بالمکان. || نرم رفتن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خفض فلان. || خوش گردیدن زندگانی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : خفض العیش. || تواضع کردن وفروتنی کردن. ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه : قوله تعالی : و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة. ( قرآن 24/17 ). فروتنی و تواضع کن با ایشان. || پایین آوردن. فرونهادن. پست کردن. ( زمخشری ). ضد رفع و بلند کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تو بکدخدایی قیام کنی چنانکه حل و عقد و خفض و رفع و امر و نهی بتو باشد. ( تاریخ بیهقی ).
بد چه می گویی تو خیر محض را
هین تو رفعی کم شمر آن خفض را.مولوی.خفض و رفع روزگار با کرب
نوع دیگر نیم روز و نیم شب.مولوی.|| کسره دادن کلمه. جر دادن کلمه در اعراب. خفض در اعراب بمنزله کسر است در بنا. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خفض الکلمة الحرف خفضاً. || ختنه کردن دختر را خاص است بزنان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس )( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). ختان زنان. ( یادداشت بخط مؤلف ). منه : خفضت الجاریة. ( مجهولاً ) : عن الصادق علیه السلام قال : نقب اذن الغلام من السنه و ختانه لسبعة ایام من السنه و خفض النساء مکرمةو لیست من السنة. ( مکارم الاخلاق طبرسی ).

معنی کلمه خفض در فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - (مص م . ) فرود آوردن . ۲ - (اِمص . ) فراخی عیش ، خوشگذرانی .

معنی کلمه خفض در فرهنگ عمید

پست کردن، فرود آوردن.
* خفض جناح: [قدیمی، مجاز] تواضع، فروتنی.

معنی کلمه خفض در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پست کردن فرود آوردن فرو داشتن . ۲ - ( اسم ) فراخی عیش خوشگذارانی . یا خفض جناح . ۱ - بال گستری پرگستردن . ۲ - فروتنی . یا خفش عیش . تن آسایی . یا خفض و رفع . پستی و بلندی .
بلند نکردن آواز یا خوار کردن خدا کافر را .

معنی کلمه خفض در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ﭐخْفِضْ جَنَاحَ: بسیار تواضع کن - زیر پر و بال بگیر(کلمه خفض جناح در عبارت "وَﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ مِنَ ﭐلرَّحْمَةِ " در اصل به معنی پر و بال گستردن است ولی کنایه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی ، و این معنا از همان صحنهای گرفته شده که جوجه با...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
فرود آوردن. راغب می‏گوید: خفض ضدّ رفع است و نیز به معنی راحتی و سیر آرام می‏باشد. برای آن دو بال تواضع را فرود آور. راجع به این تواضع را فرود آور. راجع به این آیه در «جناح» مفصلا صحبت شد. مراد از خفض جناح تواضع و فروتنی و مهربانی با مؤمنان است که آن حضرت بدان مأمور بود. این آیه در وصف قیامت است یعنی فرود آورنده و بالا برنده است . به نظر ابن عباس مراد آن است که قیامت مردمی را فرود می‏آورد و مردمی را بالا می‏برد. و از حسن مفسّر نقل است که: قومی را به آتش فرو برد و دیگران را به بهشت بالا کند. طبرسی می‏گوید جامع این دو قول آن است که: قیامت مردمی را که در دنیا عزیز و بلند مرتبه بودند پائین می‏برد و با بردن به آتش ذلیل می‏گرداند و مردم دیگر را که در دنیا ذلیل بودند با ورود به بهشت عزیز و بلند مرتبه می‏نماید. می‏شود گفت که مراد آن است قیامت زیر و رو کننده است زیرا ما بعد آن آیه چنین است «اِذا رُجَّتِ الْاَرْضُ رَجّاً وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسّاً فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً» و آن چنانکه می‏بینید از در هم ریختن و زیر و رو شدن حکایت دارد.

معنی کلمه خفض در ویکی واژه

فرود آوردن.
فراخی عیش، خوشگذرانی.

جملاتی از کاربرد کلمه خفض

پنجم زمین مصر است چنان که گفت: اجْعَلْنِی عَلی‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ ای علی خراج ارض مصر. و قال مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ و قال تعالی: فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ و قال: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ مراد باین همه زمین مصر است. ششم زمین اسلام است چنان که گفت: أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ یعنی ارض العرب ارض الاسلام همانست که گفت: إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ یعنی ارض العرب و هی ارض الاسلام: وجه هفتم ارض الاسلام یعنی جمیع الارضین همه زمینها در تحت آن شود کقوله تعالی: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها یعنی جمیع الارضین و کذلک قوله: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ و کذلک قوله: فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و نظائر این فراوان است وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ حمزه و یعقوب اصغر و اکبر هر دو را برفع خوانند باقی بنصب خوانند، من رفع فالمعنی ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ... وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و من نصب فالمعنی، ما یعزب عن ربّک من مثقال ذرة و لا اصغر من ذلک و لا اکبر و الموضع موضع خفض الّا انّه فتح لانّه لا ینصرف إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ و هو اللّوح المحفوظ.
اگر تو رفع و خفض آن نبینی میان هر دو ساکن چون نشینی
در منزل رفیعم با ناز و خفض و عیش پیوسته شادمان بجوار پیمبرم
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ ای و لا طالبین الانس لحدیث. و محلّه خفض مردود علی قوله: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ.
أَ لَمْ تَرَ ای الم تعلم؟ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لا یعزب عن علمه شی‌ء ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‌ ثَلاثَةٍ ای ما یقع من مناجاة ثلاثة، فیکون النجوی بمعنی الاسرار و هو مصدر علی وزن فعلی، مشتق من النجوة و هی المرتفع من الارض، لبعد الحاضرین عنها. و قیل: النجوی القوم، المتناجون، کقوله: «و إذ هم نجوی» و قوله: ثَلاثَةٍ خفض باضافة النجوی الیه. و یجوز ان یکون خفضا لانّها من نعت النجوی: إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ بالعلم یعلم نجویهم. وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی‌ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ خفض لاتّباعه الثلاثة و الخمسة. و قرأ یعقوب: اکثر بالرفع ردّا علی محل من نجوی کقوله: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ» و «لا طائر» فی قراءة من رفعها. أَیْنَ ما کانُوا من السماء و الارض ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ توبیخا لهم و تأکیدا للحجة علیهم. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ لا یخفی علیه شی‌ء و سبب نزول هذه الآیة ثلاثة نفر مضی ذکرهم فی سورة الزخرف.
خفض ارضی بین و رفع آسمان بی ازین دو نیست دورانش ای فلان
وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ اختلفوا فی هذا الالفات فمن نصبها کانت مردودة الی الوحی و هو قراءة اهل الشام و الکوفة و من خفضها کانت حکایة عن الجنّ و هو قراءة الآخرین وَ أَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفِیهُنا هذا السّفیه ابلیس عَلَی اللَّهِ شَطَطاً ای جورا و کذبا، یعنی کلمة الکفر، و قیل: الشّطط: البعید ای یقول ما هو بعید من وصف اللَّه. تقول اشطّ الرّجل اتی بما هو بعید.
در گردن طوق طوع کرده از وی تمام برای ذل رقاب ز روی خفض جناح