خدن

معنی کلمه خدن در لغت نامه دهخدا

خدن. [ خ ِ ] ( ع اِ ) یار. دوست. ( دهار ) ( از منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از قاموس ). صاحب. صدیق. خَدین. ج ، اخدان ، خدناء : و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات اخدان. ( قرآن 25/4 ). || دوست پنهانی. ( ترجمان علامه جرجانی ). معشوقه. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). ج ، اخدان ، خدناء.

معنی کلمه خدن در فرهنگ معین

(خِ ) [ ع . ] (اِ. ) دوست ، یار. ج . اخدان .

معنی کلمه خدن در فرهنگ فارسی

یار دوست

معنی کلمه خدن در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
(بر وزن حبر) رفیق. (قاموس) جمع اخدان است به مذکّر و مؤنث هر دو اطلاق می‏شود راغب گوید: آن به معنی رفیق است و اکثر در کسی استعمال می‏شود که از روی شهوت رفیق می شود. اجرت آنها را به طور متعارف بدهید در حالیکه عفیف اند و زنا کار و رفیقگیر نیستند. مقصود زنانی هستند که برای خود رفیقی اتّخاذ کرده و با او زنا می‏کردند. بعضی‏ها گفته‏اند: مراد از سفاح زنای آشکار و از اتّخاذ رقیق زنای مخفی است. و چون سفاح با اتّخاذ خدن مقابل است این قول قریب به نظر می‏رسد. در مجمع از ابن عباس نقل کرده که عدّه‏ای از اهل جاهلیّت زنای آشکار را حرام می‏دانستند ولی زنای سرّی را جایز می‏شمردند. خدا از هر دو نهی فرمود. نا گفته نماند: اخدان دوبار در قرآن مجید آمده یکی آیه فوق که درباره زنان است و دیگر آیه 5 مائده که درباره مردان رفیقه گیر است. و نیز نا گفته نماند: خدین بر وزن امیر از این مادّه به معنی رفیق آمده است در نهج البلاغه خطبه 124 درباره بعضی از آشنایان فرموده: «فَشَرَّ خُدینٍ وَ اَلْأَمُ خَلیلٍ» یعنی بدترین رفیق و پست‏ترین دوست است.

معنی کلمه خدن در ویکی واژه

دوست، یار.
اخدان.

جملاتی از کاربرد کلمه خدن

اجل زان خدنگ ستاره نهادت سوی جان خصمانت ره برگرفته
هرجا که از کمان قضا می‌جهد خدنگ عاشق دو دیده را به دم تیر می‌نهد
کول به کول کول خدنگ کول کلنگ بر / جنگ به جریت ایکنن عزیز و تمبر
در مجموع سی و یک گونه پستاندار از شش راسته در پانزده تیره گوناگون در این استان یافت می‌شوند. این‌ها شامل سه گونه خفاش، ده گونهٔ گوشت‌خوار (از جمله کفتار، پلنگ، گربه جنگلی و خدنگ بزرگ) و پنج گونه جفت‌سم می‌شوند. به‌تازگی همچنین موش سیاه به جنگل‌های حرا هجوم آورده و حیات بسیاری از پرندگان تخم‌گذار در آن ناحیه را تهدید کرده‌است.
به‌طور کلی روباه معمولی و روباه شنی، شغال و خدنگ در دشت اصفهان وجود دارد.
خدنگش را دلم تا رهگذر شد هزار آسودگی زان رهگذر دید
کول به کول کول خدنگ کول کلنچی/ فرنگی به تش توپ نلسومه ورچی
ز کمان ابروی دل‌نشین، چو خدنگ غمزه رها کنی سزد ار به تیر بهای او، دو هزار خون به خطا کنی
گرفتند گردش سواران جنگ گشادند بازو به تیغ و خدنگ
بخت ار مدد نماید ای ترک سخت بازو هم می‌خورم خدنگت، هم می‌کشم کمانت
ده و سه خدنگش به روشن تنا رسیده زشست خدنگ افکنا
کول به کول کول خدنگ کول کلنگ دار / جنگ به جریت ایکنن عزیز و نمدار
گر نبودی مرگ بدخواه تو زاهن وز خدنگ خود خدنگ از چین نرستی آهن از هندوستان
مرغ است خدنگ تو به هیجا بادست سمند تو به میدان
کجا به قصد تماشا و آرزوی شکار به دشت و کوه رود با سنان و تیر خدنگ
کول به کول کول خدنگ کول کلنچی/ صحرانه سوار گرهد، کُهنه تُفنگچی
کول به کول کول خدنگ کول کلنگ دار / اسدخون جنگ ایکنه وا شاه قاجار