معنی کلمه قلعه در لغت نامه دهخدا
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] ( ع اِ ) سنگ بزرگ از کوه برکنده بیرون جسته دشوارگذار صعب المرام ، یا سنگ سطبر ضَخم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، قِلاع ، قَلَع. ( اقرب الموارد ). || پاره بزرگ از ابر، یا کوهی است ، یا ابرپاره سطبر که کرانه آسمان را فراگیرد. ج ، قَلَع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || حصار استوار در کوه. ( اقرب الموارد ). حصار و پناه جای بر کوه. ( منتهی الارب ). || ( ص ) ناقه بزرگ اندام. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قلعة. [ ق ُ ل ُ / ل َ ع َ ] ( ع ص ) آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد. || کم فهم. || و گویند: هذا منزل قلعة؛ یعنی ناپایدار و غیرمستوطن ، یا به این معنی که آن را مالک نیستیم و نمیدانیم چه وقت از آن منتقل میشویم. ( منتهی الارب ).
قلعة. [ ق ِ ع َ ] ( ع اِ ) پاره ای از چیزی که به درازا شکافته. ( منتهی الارب ). شقه. ج ، قِلَع. ( اقرب الموارد ).
قلعة. [ ق ِ ل َ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ قِلْع. ( اقرب الموارد ). رجوع به قِلْع شود.
قلعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) توشه دان شبان. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). رجوع به قَلْع شود. || حصار و پناه جای بر کوه که از دشمن نگاه دارد. || نهال خرمابن که از بیخ برکنده باشند. || پاره ای از کوهان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قلعة. [ ق ُع َ ] ( ع اِ ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن. ( منتهی الارب ). || مال عاریت : بئس المال القلعة. || ( ص ) مال ناپایدار. || مرد سست که چون بر او حمله و بطش کنند، نپاید. || ( اِ ) آنچه از درخت برکنده شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قُلَعة. || کوچ. ( منتهی الارب ). ارتحال : الدنیا دار قلعة؛ ای ارتحال و انقلاع. نزلنا منزل قلعة؛ ای لانملکه ( اقرب الموارد )؛ یعنی منزلم جای باش نیست یا ملک من نیست یا آنکه ندانم از این منزل گذرم کجا خواهد افتاد. و مجلس قلعة، مجلس که صاحبش را مرةبعداخری برخاستن ضرور افتد. ( منتهی الارب ). به معنی اینکه نشیننده در آن برخیزد هرگاه گرامی تر از وی به مجلس آید. ( اقرب الموارد ).
قلعة. [ ق َ ع َ ] ( اِخ ) شهری است به هند. گویند که رصاص و شمشیرها بدان منسوب است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نام معدنی است که سرب نیکو بدان منسوب است. ( معجم البلدان ).