سلمه

معنی کلمه سلمه در لغت نامه دهخدا

( سلمة ) سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ )مکنی به ابومحمد. شاگرد و مصاحب فراء بود و از زکریا یحیی فراء و ابوالعباس احمدبن یحیی تغلب نقل حدیث کرده است. او راست : معانی القرآن ، سلوم العربیه و کتاب غریب الحدیث و غیره. ( از معجم الادباء ج 4 ص 249 ).
سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است. سلمة هفت غزوه در رکاب حضرت رسالت مآب بود و بسن هشتاد سالگی در سال 74 هَ. ق. درگذشت. ( نامه دانشوران ج 5 ص 133 ). رجوع به الاعلام زرکلی شود.
سلمة. [ س َ م َ ] ( اِخ ) ابن هشام بن مغیره مخزونی. از صحابه و سابقین است. کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند. وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهدبوده است و بسوی شام رفته است. وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 380 ).
سلمه. [ س َ م َ ] ( اِ ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاهی است. ( مهذب الاسماء ).
سلمه. [ س َ م َ ] ( ع اِ ) سنگ. ( منتهی الارب ). ج ، سِلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) زن نازک اطراف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه سلمه در فرهنگ معین

(سَ مَ یا مِ ) [ معر. ] (اِ. ) گیاهی است از تیرة اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است ، سرمه ، قطف ، سرمج ، سرمق نیز گویند.

معنی کلمه سلمه در فرهنگ عمید

گیاهی بیابانی و خودرو، دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، اسفناج رومی.

معنی کلمه سلمه در فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید ( در خراسان نیز روییده میشود ) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق .
ابن هشام بن مغیر. مخزونی . از صحابه وسابقین است کفار قریش او را زندانی و آزار کردنده اند . وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصا شاهد بوده است . و بسوی شام رفته است . وی بعد از وفات پیغمبر بمرج الصفر شهید شد .

معنی کلمه سلمه در فرهنگ اسم ها

اسم: سلمه (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: salme) (فارسی: سلمه) (انگلیسی: salme)
معنی: زن نازک اندام، نام گیاهی است

معنی کلمه سلمه در ویکی واژه

گیاهی است از تیرة اسفناجیان یکساله و علفی که گل‌هایش منظم و کاملند و جزو سبزی‌های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می‌شود. دانه اش قی آور است ؛ سرمه، قطف، سرمج، سرمق نیز گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه سلمه

استادان ام‌سلمه در خوش‌نویسی عبارت بودند از آقا زین‌العابدین اصفهانی و حاج علی‌آقا فرزند محمدعلی‌خان نظم‌الدوله.
و عن ام سلمه قالت: فی بیتی انزلت إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ، قالت فارسل رسول اللَّه (ص) الی فاطمة و علی و الحسن و الحسین فقال: «هؤلاء اهل بیتی»، قالت فقلت: یا رسول اللَّه ما انا من اهل البیت؟ قال بلی ان شاء اللَّه.
فرمولی برای یافتن این اعداد توسط ثابت بن قره(۲۲۱-۲۲۸ق) کشف شد. ریاضی دانان عرب دیگری چون مسلمه المجریطی (۳۵۰-۴۰۹ ه. ق)، ابن طاهر بغدادی (۳۶۹- ۴۲۸ ه. ق.) و کمال‌الدین فارسی (۶۶۵- ۷۱۸ ه. ق.) نیز در مورد اعداد متحابه مطالعه کردند.
پس رسول (ص) از دنیا بیرون شد، و کار مسیلمه در یمامه بالا گرفت یک چندی، آن گه در عهد ابو بکر صدیق بدست خوّات و وحشی کشته شد، تا وحشی میگفت پس از آن: قتلت خیر الناس فی الجاهلیة، و قتلت شرّ النّاس فی الاسلام. و فرقه سیوم بنو اسد بودند و رئیس ایشان طلحة بن خویلد. این طلعة در حیات مصطفی در آخر عهد وی دعوی پیغامبری کرد، و پس از وفات مصطفی روزگاری در آن ردّت بماند و ابو بکر صدیق خالد ولید را با لشکری بجنگ وی فرستاد، وی بهزیمت شد، روی به شام نهاد، و در بنی حنیفه گریخت، پس مسلمان گشت و حسن اسلامه. اما آن هفت گروه که پس از وفات مصطفی در خلافت ابو بکر صدّیق مرتد گشتند یکی قراره بود، رئیس ایشان عیینة بن حصن. دوم غطفان امیر ایشان قرة بن سلمه. سیوم بنو سلیم سر ایشان العجاه بن عبد یالیل. چهارم بنو یربوع مهتر ایشان مالک بن نویره.
و روی ابو الضحی عن ابن عباس قال: ان اللَّه یقضی الاقضیة فی لیلة النصف می شعبان و یسلمها الی اربابها فی لیلة القدر، قوله: أَمْراً مِنْ عِنْدِنا نصب علی المصدر ای امرنا امرا من عندنا. و المعنی کل الذی یقضی فی تلک اللیلة فهو امر من عندنا لا یشرکنا فی تقدیره احد و قیل امرا من عندنا ای بیانا منا نبین للملئکة ما هم موکلون علیه من سنة الی سنة، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ یعنی محمد (ص) و من قبله من الانبیاء. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ ای رأفة منی بخلقی و نعمة علیهم بما بعثنا الیهم من الرسل. و قیل معناه: انزلنا القرآن امرا من عندنا، و ارسلنا محمدا رحمة منا لقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یسمع اقوال الخلق و یعلم اعمالهم.
البته از اوضاع و احوال عالیجناب فرزندی میرزا محمدعلی و نورالعیونی میرزا حسین و قوة القلبی میرزا محمد جعفر سلمهم الله تعالی غافل و بی خبر نیستید و چون من از عالیجناب فرزندی بناچار دور شده ام شما که نزدیکید مراقب خواهید بود. یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. هم چنان که فرزند عزیزم وفقه الله در هیچ حال از شرح و بسط حقایق اوضاع شما غفلت نداشته و نخواهد داشت؛ توقع دارم که شما نیز گزارش اوضاع او را بعد از ورود همدان مفصلاً مطابقاً للواقع مرقوم فرمایند.
نامهٔ بوسلمه را نداد جوابی تا که نیفتد به مشکلات و مضایق
نقل است که روزی پیغامبر علیه السلام به خانه ام سلمه درآمد، حسن را در کنار وی نهادند. پیغامبر علیه السلام بدو دعا کرد. هرچه یافت از برکات دعای او یافت.
بطون اهل الکتاب ظهور فرمان علی به شان او فاتحه به نام او به سلمه
آن پرورده نبوت، آن خو کرده فتوت، آن کعبه عمل و علم، آن خلاصه ورع و حلم، آن سبق برده به صاحب صدری، صدر سنت، حسن بصری رضی الله عنه، مناقب او بسیار است و محامد او بی شمار است. صاحب علم و معامله بود، و دایم خوف و حزن حق او را فراگرفته بود و مادر او از موالی ام سلمه بود. چون مادرش به کاری مشغول شدی حسن در گریه آمدی. ام سلمه رضی الله عنها پستان در دهانش نهادی تا او بمکیدی. قطره ای چند شیر پدید آمدی. چندان هزار برکات که حق ازو پدید آورد، همه از اثر شیر ام سلمه بود.
ابولعلاء حسن بن احمد بن حسن بن احمد بن محمد بن سهل بن سلمه یا حافظ ابوالعلاء یا ابوالعلی حسن عطار از بزرگان ادب و از مشاهیر نحو و لغت و حدیث بود. وی در سال ۴۸۸ هجری قمری تولد یافت.
امامزاده علی اشرف فرزند عمر اشرف بن سجاد، مادر وی ام سلمه دختر حسن پسر علی است. او از علماء علم حدیث بوده است و نوادگان دختری وی سید مرتضی و سید رضی گردآورنده نهج البلاغه است.
همال نبی ام سلمه ز در درآمد شخوده رخ و مویه گر
در وقت انتظام و اختتام این کتاب مستطاب جناب فضیلت و حکمت مآب حکیم عارف و شاعر واقف میرزا ابراهیم کازرونی متخلص به نادری سلمه اللّه ناظم مشرق الاشراق و غیره این چند بین گفته و حسب الخواهش آن جناب نوشته شد: