ذمه
معنی کلمه ذمه در فرهنگ معین
معنی کلمه ذمه در فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] بر عهده گرفتن، تعهد داشتن.
معنی کلمه ذمه در فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) کفایت ضمانت . ۲ - نتیجه ای که از تعهد حاصل شود . ۳ - ( اسم ) عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند ( با شروط ذمه ) .
سخت شدن گرما .
معنی کلمه ذمه در دانشنامه اسلامی
در اصطلاح، اهل ذمه به کافران اهل کتابی می گویند که با مسلمانان عهد و پیمان بسته اند تا در کشور اسلامی و در پناه دولت اسلام در امان باشند و در مقابل، شرایطی را که دولت اسلامی برای آنها تعیین می کند، بپذیرند.
[ویکی الکتاب] معنی ذِمَّةً: عهد وپیمان (دراصل از ذِمام و ذمّ به معنی توبیخ و مذمتی است که متوجه انسان در برابر عهدشکنیاش میشود، می باشد )
معنی جِزْیَةَ: خراجی که از اهل ذمه گرفته شود ( بدین مناسبت آن را جزیه نامیدهاند که در حفظ جان ایشان به گرفتن آن اکتفاء میشود )
ریشه کلمه:
ذمم (۵ بار)
(به کسر اول) عهد و پیمان ، یعنی درباره هیچ مؤمن قرابت و پیمانی را رعایت نمیکنند. در اقراب گوید «اَلذِّمَّةُ: اَلْعَهْدُ وَ الْاَمانُ وَ الضِّمانُ». ذمی از فرق یهود و نصاری آن کس را گویند که در پناه اسلام است و با مسلمانان پیمان و عهد بسته است. در نهج البلاغه نامه 53 که عهد مالک اشتر است آمده «وَ مِنها اَهْلَ الْجِزْیَةِ وَ الْخَرجِ مِنْ اَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِالنَّاس» این کلمه فقط دو بار در قرآن آمده که نقل شد.
معنی کلمه ذمه در ویکی واژه
کفالت، ضمانت.
عهد، پیمان. ؛ اهل ~ اهل کتاب از زرتشتیان، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه)
جملاتی از کاربرد کلمه ذمه
منظور از «اهل ذمه» غیرمسلمانان اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) هستند که از میان سه گزینه «پذیرش اسلام، جنگ یا التزام به شرایط ذمه» راه سوم را انتخاب کردهاند و به دولت اسلامی جزیه میپردازند.
با عروس خویش گفت او شمهیی خواند اندر گوش او، شرذمهیی
به صفوف ملک و زمره اصحاب رسول به مصابیح ظلم، شرذمه هشت و چهار
عبارت است از اجتماع وصف داین و مدیون یک رابطهٔ تعهد در یک شخص.به عبارت دیگر جمع شدن عنوان طلبکار و بدهکار نسبت به یک تعهد در شخص واحد را مالکیت ما فیالذمه گویند.مثل اینکه اگر کسی به مورّث خود مدیون باشد، پس از فوت مورّث، دین او به نسبت سهمالارث ساقط میشود.
و مقتضای این قسم از عدالت، آن است که آدمی به حق خود راضی بوده و ظلم به احدی را روا نداشته باشد، و به قدر استطاعت و امکان، حقوق برادران دینی خود را به جا آورد، و هر کسی را از ابنای نوع خود به مرتبه ای که لایق او باشد بشناسد و بداند که هر کسی را از جانب پروردگار حقی لازم است، و به ادای آن بشتابد و در حدیث «نبوی وارد است که از برای برادران مومن بر یکدیگر سی حق است که آدمی بریء الذمه نمی شود مگر با بجا آوردن آنها، و یا آنکه از او عفو نماید و از تقصیر او در اداء حقش در گذرد.
و روی ان وفد بنی تمیم جاءوا الی النبی (ص) فنادوا علی الباب یا محمد اخرج الینا فان مدحنا زین و ان ذمنا شین. قال فسمعها رسول اللَّه (ص)، فخرج علیهم و هو یقول انما ذلکم اللَّه الذی مدحه زین و ذمه شین، قالوا نحن ناس من تمیم جئنا بشاعرنا و خطیبنا لنشاعرک و نفاخرک، فقال (ص) ما بالشعر بعثت و لا بالفخار امرت، و لکن هاتوا. فقال الزبرقان بن بدر. لشباب من شبانهم قم فاذکره فضلک و فضل قومک، فقال الحمد للَّه الذی جعلنا خیر خلقه فآتانا اموالا نفعل فیها ما نشاء فنحن خیر اهل الارض و من اکثرهم عدة و مالا و سلاحا، فمن انکر علینا قولنا فلیأت بقول هو احسن من قولنا و فعال خیر من فعلنا. فقال رسول اللَّه (ص) لثابت بن قیس بن شماس و کان خطیب رسول اللَّه قم فاجبه فقال الحمد اللَّه احمده و استعینه و أومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا المهاجرین من بنی عمه احسن الناس وجوها و اعظمها احلاما فاجابوه و الحمد للَّه الذی جعلنا انصاره و وزراء رسوله و عزّا لدینه، فنحن نقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا اللَّه، فمن قالها منع منّا ماله و نفسه و من اباها قتلناه و کان زعمه فی اللَّه علینا هیّنا، اقول قولی هذا و استغفر اللَّه للمؤمنین و المؤمنات. فقال الزبرقان لشاب من شبانهم قم یا فلان فقل ابیاتا تذکر فیها فضلک و فضل قومک فقام الشاب، فقال:
و طایفه ای به حج و زیارت خود فریفته می شوند پس با وجود اینکه مظلمه بسیار در گردن ایشان است، و مشتغل الذمه خلق خدا هستند، با زاد و راحله ای که حلیت آنها معلوم نیست، روانه سفر حج یا زیارت می گردند و در راه، از فوت نماز و طهارت مضایقه نمی کنند بلکه بسی نامشروعات دیگر در عرض راه از ایشان صادر می شود و با دل ناپاک و نفس آلوده به حرم خدا عزوجل یا یکی از مشاهده ائمه هدی علیه السلام حاضر می گردند و با وجود این، چنان پندارند که عمل خیری کرده اند.
به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان، اهل ذمه گفته شده و به آنها این امکان داده میشد که به اسلام بگروند یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند. مارک کوئن مینویسد که محافظت از اهل ذمه (زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفهای دینی بوده و احادیث خیلی زیادی در این باره وجود دارد که یک نمونه معمولی آن، جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمانهای با اهل کتاب، وفادار بوده، مالیات بیش از توان آنها از آنها نگیرد و با کسانی که به آنها حمله میکند بجنگد.
در زمان محمد، به یهودیان، به عنوان «ملت صاحب کتاب»، این حق داده شد که تحت «حکومت اسلامی» زندگی کنند و مذهب خود را داشته باشند. از دورهای به دوره دیگر، و از نسلی به نسل دیگر، این شرایط تغییر میکرد. این مقررات به یهودیان امکان میداد که به عنوان «اهل ذمه» زندگی کنند.
با تو گویم حال خود را، شمهیی تا که یابی آگهی، شرذمهیی
و یا چیزی است که تلافی آن شرعا لازم است، چون نماز و روزه و زکوه و خمس و کفاره و امثال اینها، و در این قسم، علاوه بر پشیمانی و عزم بر عدم ارتکاب آن معصیت به قدر امکان، آنچه را ترک نموده قضا می نمایی تا دیگر یقین به بقای قضا در ذمه خود نداشته باشی.
در ذمه ما دین بود پرتو هستی کو جذب فنایی که مؤدی شود این دین
چون روز چهارم باز آن چوب پاره را بیرون کرد و شاعر را طلبید و نیافت فرمود که در ذمه من چندان کرم بود که وی را چندان عطا دهم که در خزینه من یک دینار و یک درم نماند، اما او را حوصله آن نبود.
کرد از این اجر مصیبت فارغ ذمه خویشتن از حق پدر
شباهت بین این دو اصل بهقدری است که توهم میرود که اینها اصل واحد و دارای مفهوم واحدی میباشند؛ زیرا این مطلب که: «اصل، عدم چیزی است تا وجودش ثابت شود» شبیه آن است که بگوییم: اصل برائتِ ذمه متهم است تا اینکه وجود آن ثابت شود؛ ولیکن با کمی دقت و تأمل، توهم یکی بودن آنها از بین میرود. قاعدهٔ «البینة علی المدعی و الیمین علی من أنکر» مبتنی بر همین اصل قانون مدنی مقتبس از همین قاعدهٔ حقوق اسلامی است که میگوید: «هرکس مدعی حقی است، باید آن را اثبات کند».
هر نوشتهای که ذمه سازمان یا شخص حقیقی یا حقوقی را که به نحوی با سازمان طرف حساب و معاملهاست مشغول یا بری نماید یا مبین پرداخت وجهی جهت خرید کالا یا خدمات یا حاکی از انعقاد قرارداد یا وقوع عقدی باشد یا از آثار ناشی از حقوق خاصی حکایت نماید به شرط وجود اهلیت و دارا بودن امضاء مجاز لازم برای رسیدن به یکی از مقاصد، سند محسوب میشود.