معنی کلمه درماندن در لغت نامه دهخدا
برآب گرم درمانده ست پایم
چو در زفرین در انگشت ازهر.دقیقی ( از تاریخ سیستان ).همان نامه بنمود و برخواندند
بزرگان به اندیشه درماندند.فردوسی.بدان غار بی یاردرماندم
بداد آفریننده را خواندم.فردوسی.دگر گنج بادآورش خواندند
شمارش گرفتند و درماندند.فردوسی.وراشیر کپی همی خواندند
ز رنجش بر و بوم درماندند.فردوسی.وَاندر آن دریا و آن آب و وحل درماند
که برون آمد از آنجا نتواند به شناه.منوچهری.از تو ما را نه کنار و نه پیام و نه سلام
مکن ای دوست که کیفر بری و درمانی.منوچهری.اگر سلطان به فراوه رود همانا ایشان ثبات نخواهند کرد که به علف سخت درمانده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 619 ). اگر بدست عاجزی آید او بر خود درماند و خلق بر وی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ).
با قلم چونکه تیغ یار کنی
درنمانی ز ملک هفت اقلیم.؟ ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388 ).به سؤال تو چو درماند بگوید به نشاط
بر پیمبر صلواتی خوش خواهم بآواز.ناصرخسرو.فرعون درماند گفت این رسول شما دیوانه است. ( قصص الانبیاء ص 102 ). بعد از آن خلق درماندند پیش موسی آمدند که دعا کن که این قحط برود. ( قصص الانبیاء ص 106 ). گویند که در بنی اسرائیل قحط افتاد در روزگاری خلق درماندند. ( قصص الانبیاء ص 130 ). قحط ظاهر شد ایشان درماندند. ( قصص الانبیاء ص 198 ). بنی اسرائیل از تشنگی درماندند. ( قصص الانبیاء ص 120 ). چون هابیل را بکشت گرگان بیامدند تا آن کشته را بخورند قابیل درماند و ندانست که آنرا چه کار کند. ( قصص الانبیاء ص 26 ). گفت دایه بیاورید تا او را شیر دهد هیچ کس را قبول نکرد درماندند. ( قصص الانبیاء ص 91 ).