دربا. [ دَ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) دربای. دروایست و ضروری و مایحتاج. ( برهان ). چیزی را گویند که به آن احتیاج باشد وآنرا دربایست نیز گویند. ( جهانگیری ). ضروریات. لوازم. ناگزیر. ناگذران. بایسته. و رجوع به دربای شود. - درباتر؛ لازم تر. الزم. ( ناظم الاطباء ). دربا. [ دُ رُب ْ با ] ( اِخ ) ناحیه ای است در سواد عراق در شرق بغداد و نزدیک آن. ( از معجم البلدان ). و رجوع به درتا و درنا شود.
معنی کلمه دربا در فرهنگ معین
(دَ ) نک دربایست .
معنی کلمه دربا در فرهنگ فارسی
دربای، دروا، حاجت، مایحتاج، دربایست ناحیه ایست در سواد عراق در شرق بغداد و نزدیک آن .
معنی کلمه دربا در دانشنامه عمومی
دربا ( به آلمانی: Dreba ) یک شهر در آلمان است که در زاله - ارلا واقع شده است. دربا ۲۸۴ نفر جمعیت دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه دربا
شاه خود کیست بدین کبر و انانیت او تا نکو باشد دربارهٔ ما نیت او
با کاروان هستی دیدیم، یک متاعست جز شکوه نیست چیزی دربار زندگانی
همچو شه باشم از همه پنهان آنکه پیداست هست او دربان
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست
بیابان نوردند منزل به منزل که شاید ببوسند دربار سلطان
بلا هرگز نیابد در سرایت راه، ای منعم اگر پیوسته دربان بر در خود از گدا داری
نامه ای نیست که عنوان نشود غمازش کرم و بخل ز پیشانی دربان پیداست
کوچه باغ زلف سازد کوچه زنجیر را هرکه را دربار باشد نافه غماز عشق
ای دل آخر جان خود درباز تو پرده را افکن ز رویت باز تو
دعوی زهد کنی دُردی خمّار بنوش دین و دنیا طلبی عالم ایمان درباز