خون سیاوش

معنی کلمه خون سیاوش در لغت نامه دهخدا

خون سیاوش. [ ن ِ وَ / وُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون. ( ناظم الاطباء ). داروئی است سرخ رنگ گویند افراسیاب سیاوش را کشت در جایی که خون او بر زمین ریخته شد این گیاه در آن زمین روئید و بعضی بقم را گفته اند که بدان چیزها را رنگ کنند. ( آنندراج ). || کنایه از شراب لعلی ( آنندراج ) :
ز جام خسروانی بی قصاصی
یکی خون سیاوشان فروریز.خواجه عمیدلوبکی ( از آنندراج ).|| کنایه از روشنایی صبح. || کنایه از سرخی شفق. ( آنندراج ).

معنی کلمه خون سیاوش در فرهنگ معین

(نِ وُ ) (اِمر. ) نک خون سیاوشان .

معنی کلمه خون سیاوش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی از تیر. خرما که دو پایه است و بومی جزایر برنئو و سوماترا میباشد . این گیاه دارای ساق. دراز و استوانه یی و بند بند و کم و بیش تیغ داراست . برگهایش شامل برگچه های متناوب و باریک و نوک تیز و دمبرگهایش پوشیده از تیغهای سوزنی شکل میباشد . گلهایش بدو صورت نرد ماده است که بر روی دو درخت جداگانه قرار دارند . ۲ - شیان . ۳ - ماده ایست صمغی برنگ قرمز خونی ( وجه تسمیه بهمین جهت است ) که ازم یو. درخت خون سیاوشان استخراج میشود خون سیاوشان مشرقی . ۴ - ماده ایست صمغی برنگ قرمز خون که از در اسنا استخراج میشود خون سیاوشان مغربی .
گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند یا کنایه از شراب لعلی .

معنی کلمه خون سیاوش در دانشنامه آزاد فارسی

گیاهی با نام علمی Anoplan coccineum متعلق به تیرۀ گل جالیز (Orobanchaceae). این گیاه انگل، ساقه گل دهندۀ دراز و جامی بزرگ و قرمز خونی رنگ دارد که در ناحیۀ گلو پوشیده از کرک های سیاره رنگ است. این گونه در ارتفاعات کندوان، آذربایجان و کردستان انتشار دارد. آن را خونِ برادر نیز می نامند.

معنی کلمه خون سیاوش در ویکی واژه

نک خون سیاوشان.

جملاتی از کاربرد کلمه خون سیاوش

چو باز آمدی از دم می فروش شب عید خون سیاوش بجوش
ز ابر دست تو، زرین کیارست گر از خون سیاوش، رست روین
باده چون خون سیاوش ده که کاوس بهار آتش اندر خیمه افراسیاب انداخته
ترک چشمش بخورد خون سیاوش چون می مژه‌اش چاک‌زن پهلوی دارا بودی
بر آن باره بگریست یکسر سپاه ز خون سیاوش که بد بیگناه
به بیداد خون سیاوش بریخت بدین مرز باران آتش ببیخت
از لعل لبت خون سیاوش چکید زان خون سیاوش دلم جوش آمد
که خون سیاوش ز افراسیاب بخواهم بدین کینه گیرم شتاب
ز خون سیاوش به افراسیاب چه سودست از داد سر برمتاب
نگه کن که خون سیاوش که ریخت چنین آتش کین بما بر که بیخت