خامش

معنی کلمه خامش در لغت نامه دهخدا

خامش. [ م ُ ] ( ص ) مخفف خاموش باشد.( آنندراج ). خاموش. ( ناظم الاطباء ) ( اشتنگاس ). مختصر خاموش. ( شرفنامه منیری ) .ساکت. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ص 367 ). صامت :
بدو گفت خاقان که هرشهریار
که از نیک و بد برنگیرد شمار
ببد کردن بنده خامش بود
تو او را چنان دان که بیهش بود.فردوسی.بدو گفت پور سیاوش تویی
خردمند و بیدار و خامش تویی.فردوسی.ز گفتار خامش چرا ماندید
چنین از جگر جوش بنشاندید.فردوسی.که امروز ترکان چرا خامشند
برایی درون ار ز می بیهشند.فردوسی.تا خامشی میان خردمندان
مرد تمام صورتی و کاری.ناصرخسرو.چرا خامش نباشی چون ندانی
برهنه چون کنی عورت ببازار.ناصرخسرو.فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.ناصرخسرو.مشو خامش که کار افتد بزاری
که باشد خامشی نوعی ز خواری.نظامی.رو بگورستان دمی خامش نشین
آن خموشان سخنگو را ببین.مولوی.حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس
با این لسان عذب که خامش چو سوسنم.حافظ. || ( صوت ) امراست از خاموش شدن. صه. اسکت. بیش مگوی :
گفت با لیلی خلیفه کاین تویی
کز تو شد مجنون پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی.مولوی.|| ( ص ) مرده. ( اشتینگاس ) ( ناظم الاطباء ). || منطفی. ( ناظم الاطباء ). || رام. ( اشتینگاس ). || معدوم. || بااحتیاط. ( ناظم الاطباء ). تودار.

معنی کلمه خامش در فرهنگ معین

(مُ ) (ص . ) نک خاموش .

معنی کلمه خامش در فرهنگ عمید

= خاموش

معنی کلمه خامش در فرهنگ فارسی

مخفف خاموش
(صفت ) ۱ - ساکت بیصدا. ۲ - بی زبان گنگ . ۳ - آرام . ۴ - چراغ یا آتش که نور و حرارت آن از میان رفته منطقی . ۵ - ( اسم ) ساکت باش . : ( (( روباه ) گفت : خاموش . که اگر حسودان بفرض گویند (روباه ) شتر است و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من باشد ? ) ) ( گلستان )

معنی کلمه خامش در ویکی واژه

نک خاموش.

جملاتی از کاربرد کلمه خامش

شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد دو لب را در نظرها خامشی تیغ دودم سازد
خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود ما لب خود را برای حل مشکل بسته ایم
سپند تا نزند مهرخامشی برلب به روی مسند آتش نمی نشانندش
اگرت بدره رساند همی به بدر منیر مبادرت کن و خامش باش چندینا
زین دبستان مصرع زلفی مسلسل خوانده‌ایم خامشی مشکل که گردد مقطع دیوان ‌ما
۲۵ اکتبر ۱۹۵۵ رسید و ساداکو که تنها ۱۲ سال داشت، در میان انبوهی از درناهای کاغذی جان سپرد. می‌گویند زمانی که ساداکو را بر روی تخت بیمارستان مرده یافتند، به درناهای کاغذی چشم دوخته بود که بادی که از پنجره باز اتاقش به داخل می‌وزید، آن‌ها را تکان می‌داد. ساداکو از دنیا رفت. از دنیایی که ما هر روز با تمام وجود به کراهت آن عشق می‌ورزیم. دنیایی که بزرگترهایش (به خیال خامشان) برای آینده کودکانشان جنگ راه می‌اندازند و با دست خودشان، آینده سازانشان را به خاک می‌سپارند.
هران کس که دانش فرامش کند زبان را به گفتار خامش کند
مریمان بی شوی آبست از مسیح خامشان بی لاف و گفتاری فصیح
خامش که گر بگویم من نکته‌های او را از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت
چون روز روشن است که ما رند و عاشقیم فکر نو می کنیم در آن دم که خامشیم
خامش کنیم تا که سخن بخش گوید این او آن چنانک گوید ما آن چنان رویم