معنی کلمه جزل در لغت نامه دهخدا
جزل. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پاره ای بزرگ از خرما. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پاره ای بزرگ از خرما و جز آن. ( از متن اللغة ). پاره ای از هر چیزی. ( از متن اللغة ). جِزلَة. ( متن اللغه ) ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و رجوع به جزلة شود.
جزل. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) هیزم خشک و سطبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). هیزم خشک ستبر. ( ناظم الاطباء ). هیزم خشک یا هیزم ستبر و بزرگ. ( از تاج العروس ). هیزم خشک و هیزم ستبر و هیزم بزرگ. ( از متن اللغة ). ستبر و بزرگ از هیزم و گاهی جزن به ابدال لام به نون نیز گویند. ( از اقرب الموارد ). هیزم زفت و خشک. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). هیمه خشک یا هیمه کلفت یا هیمه بزرگ. ( یادداشت مؤلف ) :
فویهاً لقدرک ویهاً لها
اذا اختیر فی المحل جزل الحطب.ثعلب ( از تاج العروس ).باتت حواطب لیلی یلتمسن لها
جزل الجذی غیر خوار و لا ذعر.ابن مقبل ( از تاج العروس ).|| بسیار از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). مجازاً مرادف جزیل به معنی بسیار از هر چیز. یقال : «له عطاء جزل و جزیل ». ( از تاج العروس ). و یقال : عطاء جزل ؛ ای کثیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جِزال. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ممکن است با جیم و ج ِ جزیل باشد و محتمل است با حاء مهمله و ج ِ حزل باشد همچون حبل و حبال. ( از تاج العروس ). || جوانمرد بسیاردهش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). کریم بسیارعطاء. || خیر بسیار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || خردمند محکم رای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).عاقل درست رأی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). دانای درست رای. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). یقال : «هو جزل الرّأی » : فاضلی جزل و بازلی فحل. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 430 ). || رای نادرست. از لغات اضداد است. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || لفظ درست و استوار. ضد رکیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلاف رکیک از الفاظ. ( از اقرب الموارد ). سخن درشت و محکم. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). لفظ فصیح و جامع یعنی خلاف رکیک از الفاظ. ( از متن اللغة ) :