جزل

معنی کلمه جزل در لغت نامه دهخدا

جزل. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( شرح قاموس ). و رجوع به اجزل و دزی ج 1 ص 193 شود.
جزل. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پاره ای بزرگ از خرما. ( منتهی الارب ) ( از شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پاره ای بزرگ از خرما و جز آن. ( از متن اللغة ). پاره ای از هر چیزی. ( از متن اللغة ). جِزلَة. ( متن اللغه ) ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و رجوع به جزلة شود.
جزل. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) هیزم خشک و سطبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). هیزم خشک ستبر. ( ناظم الاطباء ). هیزم خشک یا هیزم ستبر و بزرگ. ( از تاج العروس ). هیزم خشک و هیزم ستبر و هیزم بزرگ. ( از متن اللغة ). ستبر و بزرگ از هیزم و گاهی جزن به ابدال لام به نون نیز گویند. ( از اقرب الموارد ). هیزم زفت و خشک. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). هیمه خشک یا هیمه کلفت یا هیمه بزرگ. ( یادداشت مؤلف ) :
فویهاً لقدرک ویهاً لها
اذا اختیر فی المحل جزل الحطب.ثعلب ( از تاج العروس ).باتت حواطب لیلی یلتمسن لها
جزل الجذی غیر خوار و لا ذعر.ابن مقبل ( از تاج العروس ).|| بسیار از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). مجازاً مرادف جزیل به معنی بسیار از هر چیز. یقال : «له عطاء جزل و جزیل ». ( از تاج العروس ). و یقال : عطاء جزل ؛ ای کثیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، جِزال. ( متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ممکن است با جیم و ج ِ جزیل باشد و محتمل است با حاء مهمله و ج ِ حزل باشد همچون حبل و حبال. ( از تاج العروس ). || جوانمرد بسیاردهش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). کریم بسیارعطاء. || خیر بسیار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || خردمند محکم رای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).عاقل درست رأی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). دانای درست رای. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). یقال : «هو جزل الرّأی » : فاضلی جزل و بازلی فحل. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 430 ). || رای نادرست. از لغات اضداد است. ( از متن اللغة ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || لفظ درست و استوار. ضد رکیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلاف رکیک از الفاظ. ( از اقرب الموارد ). سخن درشت و محکم. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). لفظ فصیح و جامع یعنی خلاف رکیک از الفاظ. ( از متن اللغة ) :

معنی کلمه جزل در فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - استوار، محکم . ۲ - بزرگ ، عظیم . ۳ - سخن فصیح و محکم .

معنی کلمه جزل در فرهنگ عمید

سخن فصیح و محکم.

معنی کلمه جزل در فرهنگ فارسی

بزرگ، عظیم، کثیر، فراوان، سخن فصیح ومحکم
( صفت ) ۱- استوار محکم . ۲- بزرگ عظیم . ۳- فراوان بسیار. ۴- سخن فصیح . جمع : جزال .
لقب سعید بن عثمان

معنی کلمه جزل در ویکی واژه

استوار، محکم.
بزرگ، عظیم.
سخن فصیح و محکم.

جملاتی از کاربرد کلمه جزل

نظمت ز خرده کاری چون لفظ جزل من آمد خفیف وزن و بمعنی مثقّلست
موی اشقر داری و الفاظ جزل راست گوئی حیدری با ذوالفقار
ز بس قوافی جزل و ز بس معانی بکر که گاه نظم شود گرد طبع من مجمل
از عطاهای جزل تو شده ام در میان هنروران محسود
درد افلاس بنده را گه جود باعطاهای جزل درمانی
اسمع ندائی فحدائی ملیح و منطقی جزل و لفظی فصیح
هرکاو به لفظ جزل تو را افرین‌ کند از جود تو عطای جَزیلش بود جزا
معانیّ روشن در الفاظ جزلش چو در طیّ اشجار مضمر شکوفه
ابن جزله - ابوعلی یحیی بن جزله - (تولد، بغداد - فوت ۱۱۰۰ میلادی) پزشک مسیحی که در سال ۱۰۷۴ اسلام آورد.
از سوغاتی‌های استان خراسان شمالی می‌توان به آبنبات بجنوردی، قره قروت، قره خرمن، نان قتلمه، آجیل فاروج، جزلاغ و گلیم اشاره کرد.
قدرمت سهباً عریضاً ظالما عقرت فیه المطایا و قد انت من الجزل
و اگر شاه درین معنی شهادت شاهدی عدل و دلالت قولی جزل بشنود، بگویم و آن داستان شهری است که به سبب قطره ای انگبین خراب شد و هفتاد هزار مرد، علف شمشیر گشتند. شاه پرسید که چگونه بود؟